عناوین این صفحه
جستجو بر اساس تاریخ
نظرسنجی
شماره : 6661 /
۱۳۹۹ دوشنبه ۸ دي
|
بررسی عملکرد لمپارد در سال ۲۰۲۰
سال ۲۰۲۱ پایان راه برای لمپارد است؟
رسول مجیدی
باخت ۳ بر یک چلسی به آرسنال یکی از نتایجی بود که هواداران آبیهای لندن اصلاً انتظارش را نداشتند. چلسی با آن همه ستاره جلوی تیمی قرار گرفت که بحرانزده بود و با ۱۴ امتیاز در رده پانزدهم جدول قرار داشت. نتیجه اما کاملاً به سود توپچیها بود. چلسی امشب در کمتر از ۴۸ ساعت بعد از بازی با آرسنال باید در آخرین بازی سال ۲۰۲۰ به مصاف استون ویلا برود که پدیده مسابقات امسال فوتبال انگلیس بوده.
حالا که بیش از یک سال است فرانک لمپارد روی نیمکت آبیهای لندن مینشیند، شاید بشود عملکرد او را در آستانه اتمام سال ۲۰۲۰ مرور کرد. وقتی فرانکی در سال ۲۰۱۹ به تیم سابقش بازگشت، هواداران حتی از او انتظار نداشتند تیمشان را راهی لیگ قهرمانان کند. پنجره نقل و انتقالاتی بسته بود و لمپارد علناً باید با تیمی بسیار جوان به جنگ رقبای تا دندان مسلح میرفت.
اما تابستان سال ۲۰۲۰ همه چیز تغییر پیدا کرد. آبراموویچ بیش از 200 میلیون پوند برای جذب بازیکنانی چون ادوارد مندی، بن چیلول، حکیم زیاش، کای هاورتز و تیمو ورنر پرداخت کرد و تیاگو سیلوا، کاپیتان سابق پاری سن ژرمن هم به عنوان بازیکن آزاد به لندن آمد تا با شروع فصل تازه همه از لمپارد انتظار داشته باشند تا تیمش را در کورس قهرمانی قرار دهد. حالا که داریم به انتهای سال نزدیک میشویم اما چلسی حتی در ردهای که آنها را به لیگ قهرمانان هم میرساند، حضور ندارد. البته فشردگی بازیهای این فصل و نزدیکی تیمها به همدیگر باعث شده تا هواداران چلسی امیدوار باشند فاصله ۶ امتیازی با صدر به زودی کاهش یابد.
لمپارد در سالی که گذشت تا به اینجا ۴۹ بار هدایت چلسی را برعهده داشته که ماحصلش ۲۶ پیروزی، ۱۰ تساوی و ۱۳ باخت بوده.
چلسی در این فصل 26 بازیکن را به کار گرفته که بیشتر از هر تیم دیگری در لیگ برتر است. این آمار میتواند تفسیری دوسویه داشته باشد. از طرفی نشاندهنده دست پر لمپارد از حیث بازیکن است و از طرفی نشاندهنده اینکه فرانکی هنوز نتوانسته به یک ترکیب ایدهآل دستکم برای بازیهای مهم دست پیدا کند.
فرانکی خیلی سعی کرد در سال ۲۰۲۰ شیوه ۱-۳-۲-۴ را در تیمش جا بیندازد اما بعد از نتایج بد اول فصل به سمت شیوه ۳-۳-۴ حرکت کرد و از اتفاق نتایج خوبی گرفت.
کاپیتان سابق چلسی که هنوز هیچ جامی در لندن به دست نیاورده به خوبی میداند که از وقتی آبراهیموویچ مالک باشگاه شده، هیچ مربیای هرگز نتوانسته دو فصل بدون قهرمانی در لیگ برتر به ماندنش روی نیمکت ادامه دهد. مالک روس نشان داده که الگوی برخوردش با مربیان اینگونه است: «شرایط آرام است و همه چیز خوب پیش میرود تا زمانی که یک دفعه دیگر اینطور نیست». لمپارد به عنوان شخصی که بیش از ۱۵ سال در راهروهای استنفورد بریج راه رفته به خوبی میداند که سال ۲۰۲۱ باید برای تیمش دستکم یک جام بگیرد.
بحث عادل پول نبود
هومن جعفری
«ایراد این است که من آدم سالمی هستم. من نه پوکر بازم، نه شرط بندم، نه جادوگر دارم، نه دلال دارم، نه از بازیکن پول میگیرم، نه حق کسی را میخورم و نه دروغ میگویم. این ایراد کار من است. امثال من وقتی مردند، فقط به درد روز مردن میخورند که اگر مردی، همه به به و چه چه کنند و بگویند او آدم خوبی بود چون زمانی که از این آدم مرده تعریف کنند، دروغ نگفتهاند. کلاً در جامعه ما، آدمهای سالم را دوست ندارند. فقط برای روز مردن و جهت تعریف کردن از او دوستش دارند.»
این صحبتهای تلخ محمود فکری به کنار، سؤال روز اینجاست که پوکرباز استقلال کیست؟! به بهترین پاسخ رسیده شده، یک ژتون یک دلاری هدیه داده میشود.
*
عادل فردوسیپور در واکنش به شایعات و حواشی مطرح شده پیرامون او گفت: «برخلاف این شایعات مغرضانه که پیشتر هم به اشکال مختلف صورت گرفته، من برای گزارش این بازی هیچ دستمزدی نه از ای اف سی و نه از هیچ مقام و نهاد دیگری دریافت نکردم؛ همچنین با هیچ شبکه فارسی زبان آن طرف آبی مذاکره نکرده و نمیکنم. همیشه افتخارم این بوده که برای مردم عزیز کشورم کار کرده و تنها از سر علاقه به حرفهام و برای مردم کشورم گزارش تهیه کردهام. گذر زمان علت این فضا سازیهای هدفمند را روشن خواهد کرد.»
عادل فردوسی پور«نگفت» اما ما جایش میگوییم: حضور در این بازی و پوز و پوززنیهای آن، آنقدر مهم بود که به پول اصلاً فکر نکردم. شما هم جای من بودید یک چیزی از جیب میدادید بروید آنجا حال دو نفر را بگیرید و بیایید بیرون.
نتیجه اخلاقی: آدمهای عاقل حرفهای نگفته مردم را از لای حرفهای گفتهشان میخوانند و درک میکنند!
بیت: گوش کن با لب خاموش سخن میگویم پاسخم گو به نگاهی که نگاه من و توست!
فوتبال ایران نه؛ بخوانید و بنویسید لیگ برترِ استقلال و پرسپولیس
شرایط خاص کرونایی باعث شده تا مسابقات ورزشی در تمام دنیا با اختلالات زیادی مواجه شود. در این حدودِ یک سال، تورنمنتها و رویدادهای زیادی لغو شد یا با تأخیر برگزار شد و یا در چارچوب خاصی به انجام رسید. بازیهای فوتبال هم از این قائده مستثنی نبودند. در این بین لیگ برتر فوتبال ایران نیز به هر شکلی بود، برگزار شد. لیگ نوزدهم و جام حذفی برگزار شد و فصل بیستم نیز با تأخیر فراوان کارش را استارت زد. با این وجود برنامهریزی ضعیف مسابقات و عدم قاطعیت در اعلام برنامهها باعث شده تا هفته به هفته برنامه رقابتها با شلختگی، پیچیدگی و ابهام بیشتری مواجه شود.
در لالیگای اسپانیا و همچنین لیگ برتر انگلیس هم تعداد بازیها در حال حاضر بین تیمها یکسان نیست. شرایط کرونایی و همچنین طولانی شدن مسابقات فصل قبل سبب شده تا برخی تیمها بازی یا حتی بازیهای کمتری را برگزار کنند اما بازهم برنامه کلی رقابتها مشخص است و هر تیم میداند در چه تاریخی باید چه مسابقهای را در چه جامی برگزار کند. یا اینکه اگر بازی یک تیم در یک هفته عقب بیفتد، نباید هفته بعد بازی مذکور به انجام برسد چرا که در این صورت به جای یک مسابقه، ۲ بازی جدید به تأخیر خواهد افتاد. در انگلیس، یونایتد و سیتی بازیهای هفته اول خود را برگزار نکردند و هنوز هم این اتفاق رخ نداده است. آنها در زمان مناسب این بازی را برگزار میکنند و اینطور نبود که به جای برگزاری بازی هفته دوم، دیدار عقب افتاده هفته اول را به انجام برسانند.
اما در لیگ برتر فوتبال ایران همه چیز متفاوت است. پرسپولیس سه بازی خود را به خاطر حضور در فینال لیگ قهرمانان آسیا انجام نداد و سه هفته از لیگ نیمهتمام ماند. آنها میبایست بعد از بازی فینال، به جای دیدارهای هفته پنجم، ششم و هفتم، بازی هفته هشتم خود را در برابر استقلال بازی میکردند اما با اعتراض باشگاه استقلال، سازمان لیگ تصمیم گرفت ابتدا بازیهای عقب افتاده پرسپولیس برگزار شود. در شرایط جدید، سرخپوشان تهرانی بازی هفته پنجم خود مقابل نساجی را در کوران هفته هشتم انجام دادند و به جای آن، ۲ تیم استقلال و فولاد که باید در هفته هشتم با پرسپولیس و نساجی پیکار میکردند، استراحت کردند. در هفتههای پیش رو نیز دوباره به همین صورت دیدارهای عقب افتاده بیشتر و بیشتر خواهد شد و به طور کلی لیگ به حدود ۲ دهه قبل برمیگردد که تیمها از چند هفته بعد خود خبر نداشتند و تعداد مسابقات برگزار شده برای هر تیم با دیگری متفاوت بود. سازمان لیگ به جای حل بحران، بحرانهای جدیدتری برای خود به وجود آورد.
حالا هم باشگاههایی چون پیکان حق دارند که از وضعیت به وجود آمده ناراضی باشند. همه چیز به سود ۲ باشگاه پرطرفدار پایتخت پیش میرود و سازمان لیگ در برابر خواستههای نابهجای آنها هیچ اقدامی نمیکند و اقتداری نشان نمیدهد. با این اوصاف به جای واژه نامأنوس لیگ برتر فوتبال ایران باید نام لیگ برترمان را بگذاریم: «لیگ برتر استقلال و پرسپولیس».
(این یادداشت پیشتر در خبرگزاری ایرنا منتشر شده است)
این اشتباهات ویرانگر از کجا پیدا میشوند؟
جریانی که ستاره نمیسازد
مازیار گیلکان
آموزش در سنین کودکی جریان باکیفیتی در فوتبال ایران نیست. در سالهای دور آموزش در کودکی، از کوچه و خیابان تا زمینهای خاکی و زمینهای پارکها توسط مربیان عاشقی انجام میشد که در اصول سختگیر بودند، آموزش را با وسواس و علاقه انجام میدادند و ساختن رویاییترین بخش زندگیشان بود. بعدها اما آن جریان قطع شد و جریان جانشین کیفیت نداشت. مدارس فوتبال بنگاههای تجاری بیمایه و بیکیفیتی بودند که میخواستند مسئولیت آموزش را برعهده بگیرند و در این کار نه علاقه و عشق داشتند و نه تخصص و تبحر.
جریانی که در تهران با آقا مدد نوعی و ابوطالب و مربیان دیگری از این دست رایج بود، ستارههایی میساخت که هر کدام دو دهه میدرخشیدند. در استقلال و پرسپولیس به ستارههای نامدار تبدیل میشدند و در تیم ملی نامشان ماندگار میشد و نقششان بیتکرار. این جریان فقط در تهران زنده نبود. در هر کجای ایران مربیانی بودند که بچهها را دور خود جمع میکردند و باشگاههای کوچکی میساختند و چراغ پرورش بازیکن را روشن نگه میداشتند. از دل آن جریان، از هر شهر ستاره پیدا میشد، یکی از جنوب و یکی از شمال. میآمدند و شما را مبهوت تبحر خود میکردند.
اما دیگر خبری از آن جریان نیست. بازیکنانی به عالیترین سطح حرفهای میرسند که مقدمات فوتبال را در مسیر درست تجربه نکردهاند. رقابت واقعی را از کودکی و نوجوانی تجربه نکردهاند و نتیجهاش این است که در عالیترین سطح فوتبال پراشتباه بازی میکنند، انگار بازی را بلد نیستند و انگار از فوتبال اداهایش را یاد گرفتهاند.
اشتباهاتی که در بزرگترین بازیهای پرسپولیس و استقلال و حتی تیم ملی از بازیکنان میبینیم محصول این روند است، محصول دورانی که باید با آموزش و تمرین هر روزه میگذشت اما با کارهای بیهوده به دست مربیان نابلد گذشت.
بازیکنان مقصران این اشتباهات که گاهی جامی را میسوزانند و فرصت بزرگی را از تیم خود سلب میکنند، نیستند. آنها محصولات جریانی هستند که قرار هم نیست ستاره درجه اولی بسازد، بلکه قرار است بازیکنان متوسط را تربیت کند.
جولان بینام و نشانها در فوتبال
سردار صفر در شمایل سردار
میعاد نیک
محدوده اختیار لایتناهی سرمربیان تیمهای بزرگ لیگ برتری و عدم تعیین حد و مرز مستحکم توسط مدیران باشگاهها طی سالهای اخیر، باعث شده تا لیگ برتر فوتبال ایران رنگ و روی بازیکنانی را به خود ببیند که کیفیتی حتی در حد و اندازههای حضور در مسابقات لیگ استانی هم ندارند و صرفاً به دلیل روابط غیر فوتبالی با مربیها و یا ایجنتهای عموماً ناشناخته به ابرقدرتهای فوتبال باشگاهی قالب شدهاند.
این بحران در شرایطی است که فوتبال ایران هرگز از استعداد تُهی نبوده و در نسل اخیر آن هم شاهد بلوغ و پرورش ستارههایی مانند مهدی طارمی، سردار آزمون، مهدی قایدی، سیدمجید حسینی و کاوه رضایی بودهایم. با این حال و در شرایطی که همیشه دست باشگاههای بزرگ برای استعدادیابی از بازیکنان جوان و پرورش آنها باز بوده، همواره ردپای محوی از تصمیمات شبههدار سرمربیان و البته اطرافیان آنها در چینش ترکیب و افراد حاضر در رختکن تیم وجود دارد. حضور چند ساله مهدی شیری در لباس سرخ نماد تکامل یافته بروز یک سوءمدیریت و حتی تشکیک در سلامت رفتاری مدیران و کادرفنی تیم پرسپولیس است که حالا ابعاد این گافهای احتمالاً عمدی کم کم در حال افشا است. چنین بازیکنی در حالت عادی قاعدتاً لیاقت حضور در جمع تیم فینالیست لیگ قهرمانان آسیا که هیچ، صلاحیت حضور در تیمهای لیگ دویی غیر تهرانی را هم ندارد اما با توجه به شرایط فعلی کادرفنی و قراردادهای مدیران قبلی پرسپولیس به واقع جناح راست دفاعی این تیم را قبضه کرده و در اختیار مهاجمان تیمهای حریف قرار داده است! قدر مسلم اگر نظارت صحیحی روی نحوه عقد قرارداد باشگاهها با تمام بازیکنان و واکاوی دقیقی روی خط و ربط ورود بی نام و نشانها به تیمهایی مانند استقلال و پرسپولیس وجود داشت، شاید هرگز از نایب قهرمانی پرسپولیس در دومین فینال تاریخش خبری نبود و هرگز هم هافبک دفاعی بیکیفیت استقلال برای آبیها خط و نشان یاغیگرانه نمیکشید.
لیلیپوتیها سوار بر قالیچه سلیمان
دوربینهای افسارگسیخته
در این سالها به وفور دیده شده که بازیکنانی پیراهن تیم ملی یا استقلال و پرسپولیس را پوشیدهاند که اصلاً در حد و اندازه آن نبودهاند اما همین پیراهن را به مهمترین برگ و سند کارنامه فوتبال حرفهایشان بدل کردهاند و دیگر از باشگاه جدا نشدهاند.
سام ستارزاده
توجه بی حدوحصر رسانه به شخصیتهای پرهیاهوی فوتبالی از جمله صاحبان پیراهنهای سرخآبی، هرچند اجتنابناپذیر است اما عموماً مانند یک شمشیر دولبه، یک وجه سازنده و یک وجه مخرب دارد. وجه مخرب آن در مورد دو تیم پر سروصدای پایتخت، در بازار نقلوانتقالات چند سال اخیر که هر فصل کمستارهتر از فصل قبل نیز میشود، بیشتر برق میزند و برندهتر عمل میکند.
بارها دیدیم که چه در جمع قرمزها و چه آبیها، شایعات پیرامون امضای قرارداد با بازیکنی که نه جامی فتح کرده یا نه آمار فردی ویژهای از خود برجای گذاشته، چگونه در مسیر پر پیچوخم محبوبیت، فوتبالیستهای متوسط لیگ را سوار قالیچه سلیمان کرده و حتی در مواقعی که عمر حضور این بازیکنان در استقلال یا پرسپولیس از یک فصل هم عبور نکرده، توشه آنها را با حجمی رویایی از شهرت پر میکند.
آدام همتی، مهدی شیری و احسان علوانزاده را از پرسپولیس میتوان در دسته مبالغه شدهها یا به اصطلاح فرنگی، overratedها قرار داد که حتی با وجود حضور در فینال آسیا، هیچگاه در قوارهای ظاهر نشدهاند که بخواهیم از آنها اسطوره بسازیم. در استقلال احتمالاً بتوان مثالهای بیشتری هم یافت؛ نظیر بابک مرادی، میلاد باقری و حتی فرشید باقری. همین امسال بود که محمدحسین مرادمند، بی آنکه یکی از برترین مدافعان میانی لیگ برتر باشد، تنها با تکیه بر شایعات مذاکره همزمانش با آبیها و قرمزها خود را در کانون توجهات قرار داده بود.
قصد این یادداشت این نیست که پیکان انتقادات یا حمله را روی نام مشخصی نظیر آنهایی که اسمشان آورده شد بگیریم. آنچه در میان سیلاب مشکلات پرشمار فوتبالمان کمتر و سختتر دیده میشود و میخواهیم آن را پررنگتر جلوه دهیم، فقدان سازوکاری برای نظارت بر رسانههایی است که اسباب موجسواری روی افکار و احساسات اقشار مختلف فوتبالی (نظیر طرفداران یک تیم خاص) را به سادگی، به رایگان و بدون محدودیت، در اختیار هر کسی قرار میدهد.
تجربه چند سال اخیر جامعه ما در فضای موسیقی، فضای سینما و حتی دنیای آقازادهها، به خوبی بازتاب میکند که یک عاقبت شهرت افسارگسیخته میتواند باز شدن پای سلبریتیهای پلاستیکی به بنگاههای تبلیغاتی وسیع شرطبندی و کمک به گسترش آنان باشد. عاقبت دیگر آن نیز در مدیریت ورزشی به چشم میآید؛ جایی که امثال ابراهیم شکوری و میرشاد ماجدی به پشتوانه محبوبیت اندوخته خود و در پوشش «مردی از جنس ورزش» به فدراسیون فوتبال و هیأت مدیره سرخابیها تزریق میشوند و در پیمودن مسیر ترقی در عرصه مدیریت ورزشی میانبر میزنند اما در نهایت آورده قابل توجهی برای فوتبال ما ایجاد نمیکنند.
البته نمیتوان از دستاورد قابل افتخار هیچیک از بازیکنان استقلال، پرسپولیس، تیم ملی و یا باشگاههای مدعی دیگر کشورمان چشم پوشید، تا جایی که این دستاورد مرهون همت و زحمت خود این افراد باشد اما رسانههایی که خود گاهی به حق شیوه رسیدن یک فوتبالیست به لیست ملیپوشان یا سر در آوردنش از یک تیم بزرگ را ناصحیح خوانده و آن را زیر ذرهبین موشکافی میکنند، خودشان نیز باید در تمرکز دوربینهایشان به فعالین حوزه فوتبال و رساندن آنان به شهرت حساسیت بسیاری به خرج دهند؛ هم در چارچوب مستطیل سبز و به مراتب مهمتر از آن، هم خارج زمین و دور میزهای مدیریتی.
وقتی بیکفایتها اوج میگیرند
پژمان در عالم واقعیت!
سامان موحدی راد
چند روز پیش در خبرها آمده بود که یکی از بازیکنان پرسپولیس که با این تیم در فینال آسیایی قبلی هم شرکت داشته به تیمی در لیگ دوی ایران پیوسته است. این البته از یک سو به این نکته اشاره دارد که پرسپولیس در چه شرایط سختی به فینال راه یافته بود اما در حاشیهاش نیم نگاهی هم به معروف شدن چهرههایی در فوتبال ایران دارد که کیفیت لازم را ندارند. چهرههایی که در زمان و مکان مناسب قرار میگیرند و بیشتر از چیزی که لیاقتش را دارند به آنها توجه میشود و همین توجه برای آنها چنان وجاهتی را به همراه دارد که بعدها کنار گذاشتنشان سخت میشود.
مثالهای زیادی در این سالها داشتیم که بازیکنان شناخته شدهای در فوتبال ما نبودند اما به واسطه همین چهره شدن خودشان را به فوتبال سنجاق کردند و همین کیفیت پایین را با خودشان از زمین سبز فوتبال به میزهای مدیریتی باشگاهها کشاندهاند. نمونههای فروانی که همین امروز هم در تیمهای پرطرفدار دیده میشوند و مثالشان در سالهای اخیر هم بسیار زیاد است. اینکه چه میشود تا چهرههایی با چنین کیفیت پایینی در این مسیر قرار میگیرند غیر از ویژگیهای شخصیتی این افراد که احتمالاً جاهطلبی در آن موج میزند به عوامل دیگری در فوتبال ایران هم بستگی دارد.
یکی همین که برخی جایگاهها چنان آسان و بیهیچ سلسله مراتبی در اختیار برخی قرار میگیرد که از همان جایگاه به عنوان اعتباری در رزومه خود استفاده میکنند. مثل شوخی بامزهای که پژمان جمشیدی با تک گل ملیاش در سریال «پژمان» انجام میداد. ولی در این سالها به وفور دیده شده که بازیکنانی پیراهن تیم ملی یا استقلال و پرسپولیس را پوشیدهاند که اصلاً در حد و اندازه آن نبودهاند اما همین پیراهن را به مهمترین برگ و سند کارنامه فوتبال حرفهایشان بدل کردهاند و دیگر از باشگاه جدا نشدهاند.
شاید بتوان گفت که خیلی از بازیکنان با زد و بندهایی به تیمهای استقلال و پرسپولیس یا هر تیم دیگری راه پیدا کنند اما سؤال اینجاست که چطور این بازیکنان پیراهن تیم ملی را میپوشند؟
چند بازیکن در این سالها داشتیم که به پیراهن تیم ملی رسیدند که اساساً در حد و اندازهاش نبودند. به نظر میرسد بخشی از این رویدادها هم به غیرحرفهای بودن فدراسیون فوتبال ما و دخالت دادن مسائل غیرفوتبالی در فوتبال مربوط است. همان مسائلی که در برهههای تاریخی بازیکنان شایستهای را کنار گذاشت تا دیگرانی که لیاقت نداشتند به پیراهن تیم ملی برسند. البته که در کنار این مسأله تأثیر فضای رسانهای هم اهمیت دارد.
همان چیزی که این سالها با گسترش ضریب نفوذ شبکههای اجتماعی در ایران تأثیرش دو چندان شده و بازیکنان معمولی را یک شبه به چهرهای پرطرفدار و مهم تبدیل کرده است. همه این عوامل در کنار هم و دست به دست هم بخشهای از چرخدندههای سیستم ناشایستگزینی در فوتبال ما را تعریف کرده است. سیستمی که از بازیکن درون زمین شروع میشود و ممکن است تا ردههای بالای مدیریتی برسد.
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|
ویژه نامه | آرشیو