عناوین این صفحه
جستجو بر اساس تاریخ
نظرسنجی
شماره : 6636 /
۱۳۹۹ يکشنبه ۹ آذر
|
خداوندگار سمفونی فوتبال
محسن هدایتی
در ایامی که گوش جهان از اخبار کرونا پر شده بود، در یک چهارشنبه سیاه، خبری صدر عناوین را از کرونا گرفت: «مارادونا اسطوره فوتبال آرژانتین و جهان درگذشت.» خبری که سریعتر از حرکتهای برقآسای خودش در جهان منتشر شد و دل تمام ورزشیها به ویژه فوتبالدوستان را آزرده کرد.
بیشک زیبایی و پرطرفدار بودن این ورزش مدیون مارادونا خواهد بود، فوتبالیستی که قدرت و مهارت پاهایش قویتر از دستهایش بود.
دیگو محبوب همه جهان بود و جهانی بس بیرحم که دیدن محبوبیت این پسر آرژانتینی را طاقت نیاورد و وقتی دید حریف پای چپ معجزهوارش نیست به روانش حمله کرد تا سلطان قلبهای جهان فوتبال را به زیر آورد؛ شاید در ظاهر توانست اما در باطن از رسیدن به آن عاجز ماند.
دیگو رهبر فوتبال بود. کسی که یک باشگاه ضعیف ایتالیایی را آقای تیمهای اروپایی کرد، کاری که تنها یک نفر از پس آن برمیآید: فقط دیگو مارادونا و بس.
مارادونا فلسفه و ذات ورزش فوتبال را به هم زد. ورزش تیمی را یک تنه تغییر داد و به جهانیان فهماند اگر تفکر و روان با جسم همسو شود، یک تنه میشود یک تیم را آقای جهان کرد.
و صد افسوس که رشکورزان، روان مارادونا را از جسمش دور کردند.
مارادونا سرباز وطنش بود . سربازی بود که یکتنه مستعمره بودن کشورش را در مقابل بریتانیا با دست خدایش شکست تا رنجهای کشیدهشده هموطنهایش التیام بخشیده شود.
دیگو دیوانه فوتبال بود و تمام طرفدارنش را هم دیوانه فوتبال کرد.
امروز جهان فوتبال تا ابد بدهکار رهبر ارکستر خود خواهد بود. اگر فوتبال جذابترین ورزش دنیا شده یقیناً مارادونا از مهمترین عوامل آن بوده است.
در پایان، دیگو آنقدر محبوب بود که شاید فرشته مرگ هم اول از او امضا گرفته و بعد جانش را ستانده است.
مارادونا در جهان فوتبال یکی است و دیگر نیست.
تجلیل آنچلوتی از مارادونا:
رقیبی که دوست من شد
با درگذشت دیگو مارادونا، این روزها سیلی از پیامهای ابراز تأسف و همدردی با خانواده و نزدیکان اسطوره فوتبال آرژانتین شکل گرفته و هر کسی به نحوی از مرد 60 ساله که هفته گذشته بر اثر حمله قلبی جانش را از دست داد، تجلیل میکند. در این میان قبول فقدان پسرطلایی فوتبال آرژانتین برای آنهایی که تجربه بازی در کنار یا مقابل او را داشتهاند، سختتر بوده و کارلو آنچلوتی، سرمربی و بازیکن سابق میلان که بارها در سری A مقابل ناپولی مارادونا بازی کرد، یکی از آنها است.
مارادونا اگرچه برای آنچلوتی رقیبی بزرگ بود اما خارج از دنیای فوتبال توانست رابطهای بسیار محبتآمیز با سرمربی حال حاضر تیم فوتبال اورتون برقرار کند و برای او به دوستی صمیمی تبدیل شود.
آنچلوتی میگوید: «مارادونا رقیبی بود که بعدها دوست من شد. او انسانی بسیار فروتن بود و درگذشتش فقدانی بزرگ برای فوتبال است. با این حال خاطراتش همیشه در کنار ما خواهد ماند. مارادونا بازیکنی استثنایی بود که به دنیای فوتبال کمک کرد. او در زمان خودش بهترین بازیکن دنیا بود و میتوانم بگویم او بهترین بازیکنی بود که من مقابلش بازی کردم. متوقف کردن او کار سختی بود چون تواناییهای فنیاش باورنکردنی بود. او هرگز در زمین بازی غر نمیزد و شکایت نمیکرد. من همیشه سعی میکردم با تنههای سنگین او را متوقف کنم اما او هرگز شکایت نمیکرد و همین مسأله هم سبب شد که بعدها ما برای یکدیگر دوستانی خوب شویم طوری که بعد از دوران بازیمان هر وقت در رویدادهای مختلف همدیگر را میدیدیم کلی با هم وقت میگذراندیم. او فقط یک فوتبالیست نبود، یک الگوی بزرگ بود که میشد هر جایی به تصویرش کشید اما زندگی همین است. من همیشه خاطرات فوقالعادهای که از دیگو دارم را به یاد خواهم سپرد.» مرگ مارادونا با جنجالهایی هم همراه بوده است. یکی از آنها شیوه اعلام این خبر از سوی برخی رسانههای انگلیس که با انتشار عکس صحنه به ثمر رسیدن «گل دست خدا» توسط او مقابل تیم ملی انگلیس در جام جهانی 1986 همراه بود. برخی این حرکت رسانههای انگلیسی را تلاشی برای زیر سؤال بردن شخصیت مارادونا تعبیر کردهاند و آنچلوتی هم از این حرکت خوشش نیامده است.
آنچلوتی در این باره گفت: «گلی که مارادونا در آن بازی بزرگ زد، هند بود اما داور ندید. با این حال شما نمیتوانید مارادونا را با یک خطای هند توصیف کنید! شما باید مارادونا را با کارهایی که کرده است توصیف کنید و من فکر میکنم این شامل کارهایی که او در جام جهانی 86 کرد، میشود. من آنجا بودم اما هرگز بازی نکردم اما او یک تنه تیم ملی کشورش را قهرمان کرد. البته آرژانتین در آن دوره بازیکنان بزرگ دیگری مانند خورخه بوراچاگا و خورخه والدانو هم داشت اما مارادونا عملاً به تنهایی آرژانتین را قهرمان کرد.»
از مارادونا تا شان کانری
پرونده سیاه خشونت خانگی
جوان اسمیت
مردی را تصور کنید که همسرش را کتک میزند. احتمالاً ظاهر او آشفته است، دستش را بالا برده و صورتش پر از خشم است. همه ما او را محکوم میکنیم، نه؟ اما اگر آن چهره خشن آشنا باشد و هزاران بار در زمینهای دیگر دیده باشیماش چه؟ اگر او مشهورترین و محبوبترین فوتبالیست تاریخ، یعنی دیگو مارادونا باشد چه؟
با نگاه به غم و اندوه مردم در سوگ درگذشت مارادونا، سخت میتوان از آنها خواست بپذیرند که قهرمانان ما، بهویژه قهرمانان ورزشی، میتوانند متهم به خشونت خانگی باشند. چهره مارادونا در این تصویر کریه نمیگنجد؛ مگر آنکه ویدئو کتک زدن همسرش را دیده باشید.
این فیلم شش سال پیش در یک شبکه تلویزیونی آرژانتینی پخش شد و در آن مارادونا، نامزدش روسیو اولیوا را کتک میزد؛ روسیو فوتبالیست حرفهای سابق و سه دهه کوچکتر از مارادونا بود. مارادونا بیقرار بود، بر سر روسیو فریاد کشید و خارج از دید دوربین، دو بار او را زد. صدای سیلیهای او را میشد آشکارا شنید. همینطور حرفهای اولیوا را که به اسپانیایی میگفت: «بس کن! بس کن!» مارادونا نگفت که فیلم دروغ است اما گفت که اولیوا را نزده است: «من گوشی را گرفتم اما قسم میخورم که هرگز هیچ زنی را نزدهام.» این اولین باری نبود که اولیوا میگفت مارادونا او را کتک زده است، هرچند که هرگز کار به دادگاه نکشید. یک بار هم در هواپیما، مقابل دهها شاهد، مارادونا به اولیوا دشنام داد و گردن او را فشار داد. رابطه پرفرازونشیب آنها ادامه داشت تا اینکه اولیوا دو سال پیش برای همیشه مارادونا را ترک کرد.
مرگ مارادونا در روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان روی داد. در همان روز، آماری منتشر شد که نشان میداد یکپنجم پروندههایی که پلیس انگلیس و ولز در دوران اولین قرنطینه و پس از آن ثبت کرده، یعنی بیش از 250 هزار پرونده در سه ماه، شامل خشونت خانگی میشود. این آمار شاید میتوانست کمی طرفداران سرسخت مارادونا را به فکر فرو ببرد.
اغلب کسی به خشونت خانگی کاری ندارد، بهویژه اگر فرد خاطی ورزشکاری برجسته یا هنرپیشهای معروف باشد. زمانی که اسکار پیستوریوس، ورزشکار المپیکی، به ریوا استینکمپ، نامزدش شلیک کرد و او را کشت، خبرنگاران ابتدا این ماجرا را مطرح کردند که او به اشتباه فکر کرده نامزدش فردی بوده که به صورت مخفیانه وارد خانهاش شده است اما مدتها بعد، پیستوریوس بابت قتل عمد محکوم شد.
خشونتهای مارادونا -که یک بار اولیوا را از خانهاش در دبی بیرون انداخت چرا که تصور میکرد او با داوید دخئا، دروازهبان منچستریونایتد، صمیمی حرف زده است- برای زنانی که تجربه خشونت را داشتهاند کاملاً آشنا است. در ماه گذشته از شان کانری که نشان شوالیه هم دریافت کرده بود، پس از درگذشتش تجلیل بسیاری شد. او هم مانند مارادونا از صفر به همه چیز رسیده بود و بارها به این اشاره کرده بود که در 14سالگی مدرسه را ترک کرده و به کارگری مشغول شده است. نیکولا استرجن، نخستوزیر اسکاتلند گفت: «ملت ما در عزای یکی از محبوبترین پسرانش نشسته است.»
اما اکثر افرادی که به زندگی او پرداختهاند این را نادیده گرفتهاند که او در رابطه با همسر اولش، دایان سیلنتو استرالیایی، چقدر خشن بود. او بارها همسر بازیگرش را کتک زد. سیلنتو در زندگینامهاش که در سال 2006 منتشر شد، نوشت که یک بار کانری به صورت او ضربه زده، او را به زمین انداخته و ضربه دومش چنان قوی بوده که او به هوا پرتاب شده است. سیلنتو پس از این اتفاق خود را در دستشویی محبوس کرد تا جانش را نجات دهد. اما کانری حتی ابراز شرمساری هم نکرد. او در مصاحبهای در سال 1965 گفت: «فکر نمیکنم کتک زدن زنان مشکل خاصی داشته باشد. البته نباید زنان را مانند مردان بزنید. یک سیلی با دست باز توجیهپذیر است، البته اگر همه راههای دیگر به نتیجه نرسیده باشند و شما به اندازه کافی هشدار داده باشید.» کانری در سال 1987 هم نظراتش را تأیید کرد و سرانجام در سال 2006 بود که خشونت خانگی را محکوم کرد.
این مردان استثنا نیستند. مردان بسیاری وجود دارند که دست به خشونت خانگی میزنند و بحث بر سر طبقه اجتماعی، ثروت، یا تحصیلات آنها نیست. کتکزنندگان ممکن است بااستعداد و جذاب باشند، چیزی که طرفداران جانی دپ باورشان نمیشد اما دپ در دادگاه گفت اکثر اتهاماتی که امبر هرد، همسر سابقش به او زده، راست است. شاید برای خیلی از طرفداران ستارگان ورزش و بازیگران برنده اسکار سخت باشد بپذیرند که افراد محبوبشان زنان را کتک میزنند اما خشونت خانوادگی همهگیر است و تا زمانی که طرفداران از این موضوع استقبال میکنند متوقف نخواهد شد. همه ما مسئولیت داریم و نباید این مسئولیت را به خاطر استعداد یک فرد نادیده بگیریم.
منبع: گاردین
چهار دقیقهای که روی شش دهه سایه انداخت
هیچ کس مارادونا نمیشود
یک روز شاید یک پله دیگر یا یک مسی دیگر یا یک رونالدوی دیگر بیاید و همه موفقیتهای آنها در زمین را تکرار کند یا حتی بهتر باشد اما به سختی میشود تصور کرد که یک مارادونای دیگر بیاید. هرگز
گابریله مارکوتی
حداکثر چهار دقیقه از یک زندگی کامل روی شش دههای سایه انداخت که چهارشنبه با انتشار خبر مرگ دیگو مارادونا به پایان رسید اما اگر سعی کنید این چهار دقیقه را به خوبی درک کنید، شاید متوجه شوید که چرا مارادونا برای خیلیها خیلی معنی داشت و اینکه چرا همانطور که لیونل مسی -هموطن او و رقیبش برای عنوان بهترین بازیکن تاریخ فوتبال در کنار پله و کریستیانو رونالدو- گفته، «مارادونا از دنیا رفت اما او تا ابد با ما خواهد بود»، هر چقدر میراث مارادونا در زمین بزرگ باشد -و این شامل قهرمانی در سه کشور مختلف و همچنین کاپیتانی تیم ملی آرژانتین در قهرمانی جام جهانی 1986 میشود- کاریزما و اثرگذاری او در بیرون زمین بزرگتر است. آن چهار دقیقه در 22 ژوئن 1986 در برابر دیدگان 114500 نفر در ورزشگاه آزتک مکزیکوسیتی -«دست خدا» که توپ را بالاتر از پیتر شیلتون به درون دروازه انگلیس فرستاد و بعد از آن یک کورس 10 ثانیهای و 60 یاردی که باعث شکل گرفتن زیباترین گل تاریخ جام جهانی شد- ماهیت ورزش را تغییر داد. این چهار دقیقه، انگیزه پایانناپذیر برای موفقیت به هر قیمتی (حتی تقلب، چون گل با دست مارادونا را باید اینطور تعبیر کرد) را از یک طرف و مهارت غیرقابل تصور که موهبتی الهی و آسمانی بود و مارادونا را بالاتر از ستارههای ورزش به یک ابرانسان تبدیل کرد، از سوی دیگر، نشان داد. اما همهاش اینها نبود. این دقایق به طور کامل روایت مسیحایی مارادونا را تأیید کرد، جایگاه او به عنوان قهرمان مردم که میتواند نظم موجود را به هم بزند. این حقیقت که گلها به انگلیس زده شد، کشوری که فوتبال را اختراع کرد و در آن برای خود امپراتوری تشکیل داد که درست یا غلط هنوز هم از نظر بسیاری پابرجا است، هم تأثیر دارد. همینطور این واقعیت که او یک هفته بعد انتقام خود از انگلیسیها را کامل کرد و جام قهرمانی جهان را بالای سر برد، این باور را در بسیاری به وجود آورد که قدرتی فراتر از معمول همراه با او بود. مارادونا البته با کمال میل استقبال کرد، این داستان برازندهاش بود. او بارسلونا را در سال 1984 به مقصد ناپولی ترک کرد با مبلغی که رکورد جهان بود و خیلیها را بهتزده کرد. یک شهر فقیر در قسمت ناخوشایند تقسیمبندی شمالی و جنوبی ایتالیا و در تیمی که هرگز قهرمانی لیگ را به دست نیاورده بود. رویایی غیرممکن را در سر میپروراندند و حالا برای آن هزینهای گزاف پرداخته بودند. اما مارادونا، غیرممکن را ممکن کرد. او دو قهرمانی لیگ را به ناپل آورد و در راه این موفقیت پولدارهای شمال ایتالیا را از پیش رو برداشت. او این کار را در آرامش و سکوت انجام نداد، اصلاً هیچ کاری را در سکوت انجام نداد. او خودش را غرق در شهر و هوادارانش کرد و وقتی اوضاع آنطور که میخواست نبود، در برابر قدرتمندان شهر میایستاد. از این جهت مارادونا همیشه یک جوان بود. حرفش را میزد، گاهی شجاعانه -مقابل جنگ و فقر- و گاهی با بدخلقی نقش قربانی را بازی میکرد وقتی نمیتوانست همه چیز را به نفع خودش تغییر دهد و در طول سالها، به همه حمله کرد از پله گرفته تا فیفا. آیا او به دنبال جلب توجه بود؟ قطعاً گاهی بود اما هیچکس هم این را کتمان نمیکند که او در نهایت از خجالت همه رقبایش درمیآمد. او به دنبال عذرخواهی از کسی نبود، در واقع اصلاً اجازه نمیداد کسی عصبانیتش را نسبت به او ابراز کند اما اینکه تقریباً هر کسی در کنار او بازی کرده خاطرات خوبی از او دارد ماجرای دیگری است. بله او متفاوت بود، هر وقت میخواست تمرین میکرد و گاهی هم اصلاً تمرین نمیکرد اما اگر کسی به مارادونا نزدیک بود، از او انتقادی نداشت و در واقع محو بزرگیاش میشد. زندگی او مقابل چشمان مردم بود. داستان مواد مخدر و هوسرانیهایش را همه شنیدهاند و احتمالاً همهشان درست باشد. مارادونا همه این کارها را کرد و تاوان اشتباهاتش را داد. آن لحظات در آزتک از معدود نمونههایی بود که او کار بزرگی انجام داد. مسائل مربوط به سلامت او (جسمی و روحی)، مقاطعی که فوتبال از او عبور کرد (مثل دوران فاجعهبارش به عنوان مربی آرژانتین در جام جهانی 2010) و درک اینکه دستاوردهای او در زمین قابل مقایسه با موفقیتهایش در بیرون زمین نیست و او همه را به جان خرید. شما باید مقایسه با سایر نامزدهای انتخاب بهترین بازیکن تاریخ فوتبال را کنار بگذارید. دورههای متفاوت و فوتبال متفاوت اما اگر میخواهید خودتان را وارد این بحث بیفایده کنید لطفاً به یاد داشته باشید که او در دو قاره به بزرگی رسید. لطفاً به یاد داشته باشید هرگز در مورد خطاهای وحشیانه مورد حمایت قرار نگرفت و این چیزی است که در دنیای امروز امری عادی شده. لطفاً به یاد داشته باشید او در زمینهای سخت و سنگین بازی کرد نه زمینهای فوقالعاده فوتبال مدرن. لطفاً به یاد داشته باشید در تعداد بازیکنان خارجی هر تیم محدودیت وجود داشت و به همین دلیل هیچوقت نتوانست یک تیم پرستاره را در اطراف خود داشته باشد، چیزی که برای ستارههای امروزی خیلی عادی شده. و لطفاً به خودتان یادآوری کنید که در این مسیر چه بلاهایی سر خودش آورد. در سال 1998، یک ساعت قبل از فینال جام جهانی، من همراه گروهی از 20 یا 30 نفر از اعضای رسانهها دور پله جمع شده بودیم در استاد دو فرانس. پله که آن موقع تنها رقیب مارادونا برای عنوان بهترین بازیکن تاریخ بود -مسی و رونالدو آن موقع بچه بودند- در مورد بازی پیش روی فرانسه و برزیل حرف میزد. ناگهان مثل اینکه بمب منفجر شد، ظرف چند ثانیه همه آن افراد رفتند، با دوربین و دفترچه یادداشت به دست. من که خبرنگار جوانی بودم، ماندم با پله و آدمهایش که مسائل رسانهای را کنترل میکردند. پله سؤال کرد: «چه شده؟» یکی از اطرافیانش جواب داد: «فکر میکنم ... فکر میکنم مارادونا تازه آمده...» پله سری تکان داد و خنده شیطنتآمیزی کرد. یک روز شاید یک پله دیگر یا یک مسی دیگر یا یک رونالدوی دیگر بیاید. یک روز شاید کسی بیاید و همه موفقیتهای آنها در زمین را تکرار کند یا حتی بهتر باشد اما حتی اگر کسی بیاید و دستاوردهای مارادونا در زمین فوتبال را تکرار کند، محال است کسی بتواند در بیرون زمین راه او را برود (البته این شاید چیز بدی هم نباشد). به سختی میشود تصور کرد که یک مارادونای دیگر بیاید. هرگز. نخواهد بود. نمیتواند باشد. مارادونا چیزی است که گاهی رویایش را داریم و گاهی از آن متنفریم شاید چون او را درون خودمان میبینیم. بر نقاط قوتش سوار شد و از پس نقاط ضعفش برنیامد. شاید دقیقاً به همین دلیل انسان بود و بین نبوغ ماورایی و سقوط مادونیاش یک تعادل باورپذیر ایجاد کرد.
منبع: ESPN
داور بازی آرژانتین و انگلیس:
افتخار میکنم که در گل قرن مارادونا نقش داشتم
علی بنناصر، داور تونسی که دیدار آرژانتین و انگلیس در جام جهانی 1986 را سوت زد، میگوید افتخار میکند که به دیگو مارادونا کمک کرد گل قرن را به ثمر برساند.
مارادونا در آن بازی از نیمه زمین خودی توپ را گرفت و بازیکنان حریف را یکی پس از دیگری دریبل زد و توپ را به گل تبدیل کرد. او چهار دقیقه پیش از این گل، ضربه مشهور «دست خدا» را زده بود.
بنناصر که حالا 76 سال دارد، میگوید که چارهای نداشت جز اینکه گل اول مارادونا را بپذیرد. او با مارادونا در سال 2015 دیدار کرد و مارادونا پیراهن امضاشدهاش را به او داد.
بنناصر درباره گل دوم مارادونا گفت: «او از میانه زمین کارش را آغاز کرد و من از نزدیک تعقیبش میکردم. زمانی که بازیکنی مانند مارادونا در بازی حضور دارد، نمیتوانید چشم از او بردارید. بازیکنان حریف سه بار تلاش کردند که او را به زمین بیندازند اما اشتیاق او برای پیروزی او را به پیش راند. هر بار که خطا رخ میداد، من داد میزدم: آوانتاژ! تا اینکه او به محوطه جریمه رسید. من از بیرون محوطه جریمه آن صحنه را دیدم و برایم شگفتانگیز بود که او چطور سه نفر را رد کرد، آن هم در حالی که نزدیک به 50 متر را با سرعت دوید. به خودم گفتم: مدافعان حالا تلاش میکنند که رویش خطا کنند. انتظارش را داشتم که خطا انجام شود و آماده زدن سوت پنالتی بودم اما او یک مدافع دیگر را هم جا گذاشت و دروازهبان را هم رد کرد و گلی را زد که گل قرن نام گرفت.
افتخار میکنم که به عنوان یک فرد و یک داور، در به ثمر رسیدن این دستاورد تاریخی نقش داشتم. اگر در سه برخورد اول به نشانه خطا سوت زده بودم، چیزی که تا این حد تماشایی بود را از دست میدادیم. آن آوانتاژها یکی از بزرگترین دستاوردهای من است.»
آن بازی در مقابل دیدگان نزدیک به 115 هزار طرفدار در ورزشگاه آزتک در مکزیکوسیتی برگزار شد و بنناصر گفت که مهمترین دیدار زندگیاش بوده است، هرچند که گل اول را به اشتباه درست اعلام کرد: «آن را کاملاً آشکار به خاطر دارم. مدافع انگلیس (استیو هاج) به زیر توپ ضربه زد و توپ به عقب رفت و مارادونا و پیتر شیلتون به هوا پریدند. روی هر دو نفر به سمت من نبود. کمک داور، بوگدان دوچف بلغاری، دید بهتری نسبت به صحنه داشت. من اول دستپاچه شدم و به دوچف نگاه کردم که به مرکز میدان برگشت و به این ترتیب گل را پذیرفت. او اعلام خطای هند نکرد. قوانینی که فیفا قبل از بازی به ما اعلام کرده بود مشخص بود: اگر کمک داور در موقعیتی بهتر از ما بود، باید به تصمیم او احترام میگذاشتیم.»
دوچف در 80 سالگی و در سال 2017 درگذشت. او گفته بود که فیفا اجازه نمیداد آنها با داوران وسط بر سر تصمیماتشان بحث کنند: «اگر فیفا یک داور از اروپا را برای چنین دیدار مهمی انتخاب کرده بود، گل اول مارادونا رد میشد.»
حالا بنناصر میگوید: «واکنش بازیکنان انگلیس زیبا بود. گری لینکر به نزد من آمد و گفت: داور، لطفاً، خطای هند! من هم جواب دادم: لطفاً بازی کن! از دید من، آن گل صددرصد از نظر قواعد فیفا درست بود.»
لینکر در فاصله 9 دقیقه مانده به پایان مسابقه یک گل برای انگلیس زد و سپس نزدیک بود گل تساوی را هم به ثمر برساند. بنناصر میگوید: «وقتی انگلیس گلش را زد، من شخصاً دوست داشتم گل مساوی را هم بزنند. میخواستم برای 30 دقیقه دیگر از بازی لذت ببرم. آن بازی از لحظه اول تا لحظه آخر برایم لذت ناب بود. با وجود گرمای آن روز، دوست داشتم بازی به وقت اضافه برود. این بازی زیبایی بین دو تیم بزرگ بود.»
زمانی که مارادونا در سال 2015 به تونس رفت، با بنناصر در خانهاش دیدار کرد. او میگوید: «به او گفتم که آرژانتین قهرمان جام جهانی نشد، بلکه مارادونا قهرمان شد. او هم گفت: اگر به خاطر تو نبود، نمیتوانستم گل قرن را بزنم. او به من پیراهنی داد که رویش نوشته بود: برای علی، دوست ابدی من.»
مردم ناپل داغدار مارادونا
عشقی فراتر از فوتبال
آندرا فالکو
«لطفاً به من بگویید حقیقت ندارد.» نمیدانم چند تا از این پیامها دریافت کردهام از وقتی برای اولین بار در ساعت پنج عصر چهارشنبه خبر منتشر شد.
بعد تلفن زنگ میزند. دبیر برنامه رادیویی است. او میگوید: «ما یک برنامه ویژه داریم از شش عصر تا نیمه شب. خط را برای شنوندگان باز میگذاریم چون بالاتر از همه -بیشتر از مجریان، مربیان و همتیمیهای سابق- این مردم هستند که باید حرف بزنند.»
مردمی که مسیحشان در روی زمین را از دست دادهاند. آنها زنگ میزنند تا در برنامه زنده رادیویی حرفهایشان را بزنند؛ یکی میگوید: «مثل اینکه دوباره مادرم مرده» و دیگری میگوید: «من با پدر و برادرم برای تماشای مسابقات میرفتم قبل از آنکه آنها بمیرند و حالا آنها را هم از دست دادهام.»
در ناپل با قرنطینه سختگیرانهای مواجه هستیم که در آن مردم جز در موارد ضروری اجازه خروج از منزل را ندارند. وقتی این خبر منتشر شد مسئولان همراهی کردند. دو جا برای تجمع مردم در نظر گرفته شد: «کوارتیری اسپانیولی» درست در مرکز شهر جایی که خیلی از یادگاریهای مارادونا در آن است و دومی بیرون استادیوم سن پائولو که قرار است به زودی به استادیوم دیگو آرماندو مارادونا تغییر نام دهد.
دیگو ناپل را درک کرد و ناپل دیگو را. برای همین است که قبل از نیمهنهایی جام جهانی 1990 بقیه ایتالیا میخواستند ناپل را فراموش کنند جز اینکه تیم ملی آنجا بازی داشت.
ما آن اختلاف را امروز میبینیم. وقتی ناپولی خارج از خانه بازی میکرد، بازیها تعطیل میشد به خاطر شعارهای توهینآمیزی که به شهر و مردمش میدادند. وقتی ناپلیها برای ادای احترام به مارادونا به خیابان ریختند، در تلویزیون ملی به این اشاره شد که قوانین قرنطینه در این شهر نقض شده است. ما در ناپل از او به عنوان خدای فوتبال یاد میکنیم اما در تلویزیون به سبک زندگی او، استفاده از مواد مخدر و رابطهاش با جرایم سازمانیافته صحبت میکنند.
ناپل سومین شهر پرجمعیت ایتالیا است اما بیشتر نقاط کشور، ما را شهروند درجه دو میدانند به جز آن هفت سالی که مارادونا اینجا بود. در سالهای 1991-1984 دو قهرمانی لیگ، یک قهرمانی جام یوفا، یک جام حذفی و یک سوپرجام به دست آمد.
نه تنها آن نسلی که بازیهای مارادونا را دیدند جای خالی او را احساس میکنند بلکه دیگران مثل خود من که سنمان به دیدن بازیهای مارادونا قد نمیدهد، همین حس را داریم. والدین ما از او خاطرات زیادی داشتند. وقتی در کوچه بازی میکردیم همه بر سر کسی که پاس نمیداد، فریاد میزدیم: «فکر نکنی مارادونا هستی». وقتی برای مسابقه میرفتیم، هوادارانی را میدیدیم که هنوز همهشان پیراهن شماره 10 را به تن میکردند. یا وقتی کسی توپی را از دست میداد، میگفتند: «اگر مارادونا اینجا بود...»
در شهر دور بزنید. تقریباً جایی نیست که چیزی شما را به یاد او نیندازد. در هر کافه و بار عکسی از او هست. حتی یک محراب را به او اختصاص دادهاند که خیلی قبل از مردنش درست شده. عشق به مارادونا اینجا فراتر از فوتبال است. او از بزرگی خود برای تغییر نگاه دنیا به شهری که از مشکلات بسیارش ویران شده بود، استفاده کرد. این خیلی بیشتر از گلها و جامها ارزش دارد.
منبع: دیلی میل
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|
ویژه نامه | آرشیو