از اعتماد به برانکو و کالدرون تا اطمینان به گزینه وطنی
چماق را از روی سر مربی ایرانی برداریم
محمد قراگزلو
باور کنید استفاده از صفت «خوب» یا «بد» برای توصیف یک مربی فوتبال بسیار کلی و در واقع امری سطحی بهنظر میرسد. شاید باید سادهتر بنویسم و فرضیه خوب بودن یا بد بودن مربیان فوتبال را رد کرده و به این واقعیت اشاره کنم که به معنای واقعی کلمه در دنیای فوتبال مربی بد نداریم. بله، مربی بد نداریم اما اگر خیلی دوست داشته باشید این طیف را در ذهن خودتان تقسیم کنید میتوانید صفت موفق یا ناموفق را به حسب آنچه تا امروز کاشته و درو کردهاند جلوی نامشان بنشانید و در بزنگاه انتخابها پیشداوری کنید که نه، جنس فلان مربی به این تیم بزرگ نمیخورد یا اصلاً حکم مطلق بدهید که بعید است این مربی در آن باشگاه به موفقیتی حتی کوچک دست یابد.
میخواهم به زبان ساده این حقیقت را بازگو کنم که هیچ مربی بدی در دنیای فوتبال وجود ندارد چراکه اساساً کار مربی تربیت بازیکن و هدایت تیم به سوی موفقیت است. حالا در این راه یک مربی کمتر مایه میگذارد و یکی بیشتر، یکی با متد علمی پیش میرود و دیگری به اصول سنتی پایبند است، یکی اهل همفکری و مشورت است و آن یکی کمتر از افراد کنار دستش در کادر فنی کمک میگیرد، یکی پرشور و حرارت است و آن یکی ثمبکم کنار خط میایستد و تماشا میکند، یکی اهل چالش با رسانههاست و دیگری اصلاً با مدیا ارتباطی ندارد، یکی با بازیکنانش ارتباط عاطفی و دوستانه برقرار میکند و دیگری فقط از دور دست حواسش را معطوف رفتار شاگردان خود کرده و با آنها نمیجوشد.
از این دستهبندیها باز هم میتوانیم داشته باشیم. یعنی به تعداد خصایل مربیان فوتبال میتوان آنها را دستهبندی کرد اما باور کنید قرار گرفتن در هر طرف این خطوط باعث نمیشود شما یک مربی را «بد» و دیگری را «خوب» توصیف کنید. در واقع شاید با کنار هم قرار دادن برخی از این آیتمها کنار هم به پکیجی از خصایل مثبت آن هم با سلایق شکلگرفته در ذهن خودتان برسید و رأی به خوب بودن فلان مربی بدهید اما باید این را هم در نظر بگیرید که شاید یکی هم باشد که دقیقاً مربی با خصایلی کاملاً متفاوت و در نقطه مقابل سلیقه شما را بپسندد.
اگر بخواهم مثال بزنم دیهگو سیمئونه را با پپ گواردیولا مقایسه میکنم. باور کنید هیچوقت نمیتوانید صراحتاً بگویید پپ مربی فوقالعادهای است و سیمئونه بویی از مربیگری نبرده. آنها بهکلی با هم متفاوتند و این تفاوت از تفکراتشان درباره فوتبالی که تیمهایشان ارائه میدهند تا نوع لباس پوشیدن و رفتارشان لب خط مشهود است.
واقعیت این است که هر دو مربی بهلحاظ دستاوردهایشان در دایره مربیان موفق دنیای فوتبال شناخته شدهاند و اصلاً شاید برای رساندن منظور مثال مناسبی نباشد پس از دریچهای دیگر وارد ماجرا میشویم و مثال بارزتری میآوریم.
شاید بتوانیم یورگن کلوپ را مثلاً با یکی از مربیان همنسلش مثل گوستاوو پویت مقایسه کنیم و بگوییم کلوپ در انگلیس مربی موفقتری نسبت به پویت بوده اما هیچوقت این حکم کلی را صادر نکنیم که کلوپ مربی خوبی است و پویت در دسته مربیان بد قرار میگیرد.
این مقدمه کلی را گفتم تا بگویم دستهبندی رایج رسانهها در فوتبال امروز کشورمان که طی سالهای اخیر به خورد مخاطبان فوتبالدوست یا همان هواداران شیفته فوتبال در ایران داده شده دستهبندی درست، منطقی و منصفانهای نیست.
در واقع اگر بخواهم صاف بروم سراغ اصل ماجرا باید بگویم اینکه همه مربیان خارجی در زمره مربیان خوب و همه مربیان بد در طیف مربیان بد قرار میگیرند ناشی از بیانصافی و نگاهی سطحی است که البته معتقدم برخی مربیان داخلی در شکلگیری و نقش بستن این نگاه و ذهنیت در بین اهالی رسانه و هواداران فوتبال تأثیر داشته و مقصرند.
با این وجود اینجا در فوتبال ایران مرزبندی بین مربیان داخلی و خارجی چنان ریشه عمیقی در بین اهالی رسانه و مردم علاقهمند به این رشته ایجاد کرده و چنان پررنگ شده که بعد از خروج مربیان خارجی و رویکرد دوباره به گزینههای داخلی همه با قضاوتی پیش از موعد، حکم به عقبگرد کلی فوتبال ایران و نزول کیفی سطح فوتبالمان چه در رده ملی و چه باشگاهی دادهاند.
واقعیت اینکه فوتبال ملی و باشگاهی بهدلیل چالشهای مالی و بانکی دیگر توان رویکرد عمده به مربیان خارجی را ندارد و هر روز در این زمینه اخباری به گوش میرسد که تصور میکنیم احتمالاً تا دو سال دیگر هیچ مربی خارجی در فوتبالمان حضور نخواهد داشت. از سوی دیگر به این نکته هم واقفیم که هر مربی خارجی با خود نگاه تازه، تجربه متفاوت و ایدههایی ناب داخل مرزهای ایران خواهد آورد که میتواند به رشد فوتبال و مربیان خودمان کمک کند اما باور کنید فاصلهای که در ذهن مخاطبان فوتبال در خصوص تفاوت سطح دانش، دیسیپلین و کارآمدی مربیان خارجی و ایرانی شکل گرفته حبابی است که انگار دوست نداریم سوزن برداریم و از بین ببریمش.
واقعیت اینکه مربی ایرانی بهدلیل سابقه بد ذهنی رسانه و غالب مخاطبان همواره در شروع هر کاری -چه در تیمهای کوچک چه باشگاههای بزرگ– چماقی بالای سر خود حس میکند که هر لحظه منتظر فرود آمدن آن است اما در نقطه مقابل برای خارجیهای همین طیف در همان تیمها با همان مدیران، همان رسانهها و همان هواداران حریم امنی شکل گرفته که اجازه میدهد حتی اگر یک مربی خارجی در بدو امر نه بهلحاظ نتیجه، نه فرم فوتبالی که تیمش ارائه میدهد و نه رفتار او با باشگاه، هواداران، رسانهها و بازیکنان ناکام بوده و باگهای متعددی داشته فرصت قرار گرفتن در مسیر را پیدا کند.
این اتفاق طی چهار سال گذشته در تیم بزرگ پرسپولیس با در نظر گرفتن بیشترین حساسیتها و بالاترین تعداد نگاهها بهلحاظ رسانهای و هوداری دوبار برای دو مربی خارجی رخ داد؛ اولینبار برانکو ایوانکوویچ بهخاطر سابقه حضور نسبتاً طولانیمدت در فوتبال ایران، با اعتماد رسانه و هوادار پس از مقطع شش هفتهای ناکامی در لیگ چهاردهم و شروع ناامیدکننده در لیگ پانزدهم فرصت جا انداختن و بازسازی تیم بههمریخته پرسپولیس را پیدا کرد تا جایی که همان فصل تا آستانه قهرمانی پیش رفت و با تشدید اعتماد و قوا و قرار گرفتن در مسیر و رسیدن به ثبات در نهایت 7 جام گرفت و پرسپولیس را در سختترین شرایط ممکن تا آستانه افتخاری پیش برد که باشگاه در تاریخ حدوداً 60ساله خود به چشم ندیده بود.
بار دوم گابریل کالدرون با وجود حساسیتهایی که نسبت به جلوسش بر صندلی یک مربی فوقالعاده موفق وجود داشت با حمایت و اعتماد باشگاه، رسانه و هوادار از مسیری سخت عبور کرد و با وجود کاستیهای فراوان در فرم فوتبال تیمش و نتایج ضعیفی که گرفت کمکم در مسیر درست قرار گرفت و سر آخر بهعنوان یک چهره موفق و بنا به دلایلی غیرفوتبالی از این تیم جدا شد.
حالا از خودتان بپرسید چرا چنین حالتی برای مربیان داخلی رخ نمیدهد و از همین حالا چماقها بالای سر آنها قرار گرفته و همه با بولد کردن ناکامیهای قبلی مربیان داخلی و اهتمام در آنها به استقبال قضاوت زودهنگام رفتهاند. چرا همه فریاد وامصیبتا سر دادهاند و به ضرس قاطع از عقبگرد فوتبالی ملی و باشگاهی حرف میزنند؟ چرا این چماقها هرگز برداشته نمیشود تا با جلب حمایت و اعتماد عمومی زمینه موفقیت گزینههای داخلی فراهم شود تا در صورت ناکارآمدی آنها بعد از حمایت عمومی این طیف در بوته نقد قرار گیرد؟ چطور چنین اتمسفری بهصورت کاملاً خودجوش در رسانهها و بین مخاطبان پا گرفته و هر روز نشر مییابد و اصل ریشه این تفکر کجاست که چنین پا گرفته و ستبر شده است؟ چطور میشود اینچنین قاطع و سریع حکم داد که مربی ایرانی فرصت تنفس و تأمل در فضای تازه را نداشته باشد و اصلاً باید همین مجالهای کوتاه -گپ بین استفاده از یک مربی خارجی تا مربی خارجی بعدی– را از او گرفت؟
توأمان با طرح پرسشهای فوق البته به این مهم قائلم که هر باشگاهی در انتخاب سرمربی ایرانی باید خصوصیات و ویژگیهای گزینه مدنظر خود را در سطور اولیه این متن جستوجو کند؛ اینکه هر مربی چقدر برای تیمش، بازیکنانش و باشگاهش مایه و توان میگذارد، چقدر با اتمسفر باشگاههای بزرگ آشناست و دیسیپلینش در آن رتبه و درجهای قرار میگیرد که از پس حواشی تیم بزرگی مثل پرسپولیس برآید یا خیر.
شک نکنید انتخاب سرمربی داخلی برای تیم بزرگی مثل پرسپولیس نیازمند بررسی فاکتورهایی است که با ابعاد این باشگاه در تصور جامعه فوتبال سنخیت داشته باشد و شاید بر اساس این فاکتورها بتوان قضاوتی نسبی و اولیه کرد که فلان گزینه در این باشگاه کارآیی خواهد داشت یا خیر، اما اینکه از همین حالا تصور کنیم تیم ملی، استقلال و پرسپولیس با رویکرد دوباره به مربیان ایرانی حتماً و قطعاً زمین خواهند خورد و بهلحاظ فنی و فوتبالی پسرفت خواهند کرد ناشی از نگاهی سطحی و قضاوتی عجولانه است که ناشی از همان حس بیاعتمادی و مرزبندیهای غالب رسانه و مخاطبان میشود و باعث خواهد شد سالها بر یک فرضیه کلی و سطحی پای بفشاریم که مربی خارجی حتماً خوب است و مربی ایرانی قطعاً بد.
مورد استثنایی یحیی
پرسپولیس بعد از نزدیک به 5 فصل دوباره به استفاده از سرمربی ایرانی روی آورده یا بهتر بگوییم شرایط اقتصادی این باشگاه را به سمت و سوی استفاده مجدد از مربی ایرانی سوق داده است اما نگاهها در این باره به اندازه تیم ملی و حتی استقلال -که چهره محبوبی روی نیمکت این تیم نشسته- بدبینانه و غرضورزانه نیست.
یحیی گل محمدی مربی آرام و سر به زیری است اما با همین ویژگی و با در نظر گرفتن اینکه سن و سال زیادی ندارد سابقه خوبی برای دوران مربیگریاش گردآوری کرده است. فعلاً کاری به عرض مربیگری و کیفیت کارش نداریم و تنها به طول آن اشاره میکنیم. او 48 سال دارد و بیش از 10 سال است سرمربیگری میکند. یحیی از آن دست فوتبالیستهایی بود که تا سن بالا بازی کرد. او احتمالاً جزو استثناهای فوتبال ایران به شمار میرود چراکه درست بلافاصله پس از دوران بازیگری به نیمکت مربیگری و صندلی اول آن پرتاب شده و از ابتدا سرمربی بوده است. شاید عجیب باشد که در این دوره حدوداً یازده ساله عمر مربیگری او گلمحمدی را فقط به عنوان سرمربی دیده و شناختهایم کما اینکه بسیاری معتقدند او با دوراندیشی و نگاه عمیق خود به مشکلات مانوئل ژوزه در پرسپولیس و اینکه میدانست بعید است یک مربی خارجی بدون شناخت از فوتبال ایران (که در فاصله 12 روز مانده به شروع فصل تیمی که خودش نبسته را تحویل گرفته) به جایی برساند، قبول کرد دستیار او باشد چرا که از همان روز نخست صندلی سرمربیگری در تیم محبوبش را هدف گرفته بود.
در این دوران یازده ساله، همان نیم فصل تنها مقطعی است که گل محمدی را نفر اول کادر فنی ندیدهایم و حالا باید بیشتر به این فکر کنیم که چطور یک مربی بدون هوچیگری و تیم رسانهای، با کمی خوشاقبالی، دوراندیشی، جلب اعتماد باشگاهها و ایجاد ارتباط خوب با مدیران باشگاهها چنین رزومه پر و پیمانی برای خودش دست و پا کرده که در 48 سالگی هم کاندیدای سرمربیگری پرسپولیس میشود هم تیم ملی و در نهایت با مبلغی کلان و کلی سر و صدا -و به زعم مدیران باشگاه مشهدی، فشار- به سرمربیگری پرسپولیس میرسد.
یحیی گل محمدی حالا در 48 سالگی یک سرمربی باتجربه است بدون اینکه در تیمهای نوجوانان، جوانان و زیر 23 سال باشگاهی کار کرده و طبق سلسله مراتب رشد مربیگری بالا آمده باشد. در بین 9 تیمی که او سرمربیشان بوده سه تا در لیگ یک حضور داشتهاند (گل ریحان، نساجی و تربیت یزد) که در محکم کردن پایههای مربیگری و آشنایی با جزئیات مربوط به لیگهای پایینتر و بازیکنان معمولیتر حتماً کمکش خواهد کرد اما در ادامه راه، او تیمهای بزرگی را هدایت کرده که برخیشان مثل تراکتورسازی و پرسپولیس پرطرفدار بودهاند، همواره نگاههای متعددی متوجهشان بوده و تمام ابعاد مربیگریاش به چشم آمده است.
یحیی گل محمدی را در اولین حضورش در پرسپولیس سرمربی موفقی نمیدانند چرا که با وجود ارتقای رتبه تیم در جدول لیگ برتر (از دوازدهم به هفتم) با از دست رفتن قهرمانی حذفی در خانه و البته چالشی که روزهای آخر با مهدی مهدویکیا داشت همه چیز برای او بد تمام شد. در تراکتور نیز جوانگرایی افراطی و کمی بدشانسی گل محمدی را یک سرمربی ناموفق نزد تبریزیها جلوه داد اما کارنامه او در نفت تهران، ذوبآهن و پدیده یا همان شهر خودرو چیزی است که یحیی میتواند به آن افتخار کند.
مهمترین دستاورد گل محمدی اما رویکرد به فوتبال مالکانه و تهاجمی و اجرای درست آن بود که در تیمهای متوسطتر جا انداخت و پیش برد تا جایی که به موازات نتایج فوقالعاده در مشهد تا روزهای پایانی فصل گذشته لیگ برتر، تیم او شانس قهرمانی نیز داشت و در نهایت برای نخستین بار (احتمالاً) تیمی از این شهر به آسیا رسید.
در نهایت اینکه گل محمدی با وجود کاستیهایش در طی سلسله مراتب رشد مربیگری، به عنوان یک سرمربی موفق به پرسپولیس رسید و قاطبه کارشناسان فوتبال، رسانهها و البته هواداران پرسپولیس بدون در نظر گرفتن این نکته و حتی از دست دادن جام حذفی در پرسپولیس و عدم موفقیت در تراکتورسازی، حالا حتی اگر خوشحال نباشند ناراضی هم نیستند.
شاید اینجا هم یحیی یک مورد استثنایی است و احتمالاً تنها گزینه ایرانی است که میتواند بعد از یک دوره 5 ساله جای یک سرمربی موفق با 7 جام قهرمانی (برانکو) و یک سرمربی موفق دیگر با صدرنشین کردن تیم در فصلی سخت و اولین سال حضور در فوتبال ایران (کالدرون) بنشیند و از هیچکس صدای اعتراضی شنیده نشود. احتمالاً که نه، قطعاً همین مسأله باعث شده تا او تنها گزینه ایرانی باشگاه پرسپولیس باشد و از این جهت اهتمام و انتخاب باشگاه پرسپولیس هوشمندانه و عاقلانه به نظر میرسد.
یحیی گل محمدی دقیقاً تنها گزینه ایرانی است که میتواند در بازگشت به دوران ترکتازی مربیان ایرانی در باشگاههای بزرگ و تیم ملی از مقبولیت عامه و رسانهای برخوردار باشد و خندههای عمیق انصاریفرد در زمان امضای قرارداد با یحیی میتواند شمایی کلی از خوششانسی باشگاه پرسپولیس در پروسه بازگشت به استفاده از گزینه ایرانی باشد.
نکته مهم اما همان چیزی است که با خودمان فکر میکنیم. اینکه اگر یحیی انتخاب نمیشد و مربی ایرانی دیگری جای او را میگرفت، سرنوشت گزینه منتخب باشگاه و تیم پرسپولیس میتوانست چقدر ترسناک باشد. نگاهی که باید سرانجام روزی تغییر کند اما لازمه آن برخورداری باشگاههای بزرگ و فدراسیون فوتبال از مدیران بزرگ، ریسکپذیر و نترسی است که روی اصولشان میایستند و تصمیمساز هستند. از سوی دیگر نقش رسانهها در تغییر فرهنگ رویکرد به گزینههای ایرانی -که امروز فاصلهشان را با مربیان خارجی کم کردهاند- غیر قابل انکار خواهد بود چرا که نوشتار رسانهها در راستای بزرگ جلوه دادن مربیان خارجی و حقیر کردن مربیان ایرانی، هم مدیران متوسط و زیر متوسط فعلی فوتبال ایران را میترساند هم به مرور دیدگاه هواداران و علاقهمندان به فوتبال را به گونهای تغییر خواهد داد که ایشان تصور میکنند هر گذری از مربی خارجی به ایرانی یعنی شکست و بعضاً باعث هجمهای میلیونی علیه باشگاهها، فدراسیون فوتبال و بدتر از آن مربیان تازه به استخدام درآمدهشان خواهد شد تا جایی که از روز اول انگار این مربیان ایرانی را تحت فشار عجیبی در میان گلادیاتورها رها کردهاند و هیچکس هوایشان را ندارد.