عناوین این صفحه
جستجو بر اساس تاریخ
نظرسنجی
شماره : 6687 /
۱۳۹۹ شنبه ۱۱ بهمن
|
مهرداد قول میدم هیچوقت فراموشت نکنم
پژمان جمشیدی
مهرداد جانم سلام
مهرداد بهت گفته بودم اولین باری که دیدمت کی و کجا بود؟
میدونم تو یادت نیست. نبایدم یادت باشه. تو ستاره تازه پرنور شده فوتبالمون بودی و بعد از جام ملتهای آسیا ٩٦ و اون درخششت تو اون جام، اومده بودی زمین شماره دو امجدیه که احتمالاً کسی رو ملاقات کنی. یادمه نفسمون بند اومده بود دیدیمت.
شک ندارم همه بچههایی که اونجا بودن و اتفاقاً همه هم تقریباً هم سن و سالت بودیم آرزو داشتیم روزی کمی شبیه تو بشیم. به جایگاه تو برسیم. سالها گذشت و همبازی شدیم تو تیم ملی.
هیچوقت نشد این خاطره رو بهت بگم. نشد بگم تو کجا و من کجا. هرچند چیزی که عیان بود چه حاجت به بیان بود.
چقدر به هم نزدیک شدیم. هروقت ایران بودی خراب میشدم سرت. یادته خونمون تقریباً تو یه کوچه بود. شده بودم داداش کوچیکه.
میومدم و کلی راجب فوتبال حرف میزدیم و کلی با آریا تو هال اون خونتون که لعنتی یه پله بیخود هم وسطش داشت، فوتبال بازی میکردیم و تازه بعدش یه شبهایی میرسیدیم به مراسم بذل و بخشش.
آخر شب که میخواستم برم، در کمدتو باز میکردی و میگفتی اینارو از اتریش آوردم، هنوز نپوشیدم، هرکدومو دوست داشته باشی و برنداری ازت ناراحت میشم.
منم اوایل روم نمیشد ولی به مرور پررو شده بودم و برمیداشتم و تو هیچوقت حتی نگاه نمیکردی چی برداشتم و چندتا برداشتم.
مهرداد یادته ماه رمضونا دم سحر دوتایی میرفتیم ولیعصر، آش میخوردیم، حلیم میخوردیم ...
مهرداد سالگرد ازدواجت یادته کی بود. بازی آخر اولین دوره لیگ برتر.
اومدی استادیوم و روی سکوها نشستی و بعد از قهرمانی اومدی بغلم کردی و گفتی شب دیر نیایی. هومن و مامک و مامان بابا رو هم بیار.
آخی مامانمم بود. چقدر خوش گذشت. بعد از قهرمانی و کنار تو. آخرین شب هم که با هم بودیم و حتماً یادته. چیزی نگذشته ازش که.
آخه پسر، تو چرا تلفنو برداشته بودی به همه زنگ میزدی و حال همه رو میپرسیدی اون شب. چیزی میدونستی مهرداد؟ جون پژمان میدونستی میخوای تنهامون بزاری؟
نگو نه که باورم نمیشه. آخه چطوری میشه اونجوری با هیجان به همه زنگ بزنی و هی به من بگی بیا فلانی رو هم بگیریم.
به سهراب زنگ زدیم، به کوروش بختیاریزاده، به حسام به امیر به علی کریمی به ...
رفیق، داداش بزرگه، این رسمش بود؟ من که هیچکدوم از محبتهاتو جبران نکردم.
آخه بامعرفت تو تازه شروع کرده بودی دوباره، دوماد شده بودی ...
آخه دلم برات تنگ میشه که. دل من چیه، دل همه مردم برات تنگ میشه. دل همه هوادارات.
پاشو ببین استقلالیها دارن برات چیکار میکنن پسر. مگه میشه این همه کری بخونی و باز محبوب همه باشی.
تو راست میگفتی. فوتبال بدون کری خونیاش که فوتبال نیست. باورم نمیشد وقتی بیمارستان بودی استقلالیها هم دلشون خون بود.
مهرداد کمرم شکست با رفتنت عزیزم. دلم آتیش گرفته عزیز دلم.
خدا پشت و پناهت. سفرت به خیر.
مهرداد قول میدم هیچوقت و هیچ لحظهای فراموشت نمیکنم. قول مردونه...
یه تیکه از خاطرات ما دیگه نیست
علی مغانی
اولین بار توی «زمین خوش» دیدمش. بچه شونزده متری امیری بود، دو وجب اینورتر از باند فرودگاه مهرآباد. اونجایی که هواپیما شیرجه میره که بیاد بشینه روی زمین. اونقدر نزدیک که گاهی فکر میکنی الان چرخش میگیره به بند رخت و آنتن تلویزیون سر پشت بوم.
***
- بچههای شونزده متری امیری و سیمتری جی و حاجکاظمی، واسه فوتبال بازی کردن یومیه نمیاومدن طرفای ما. زمین پاتوق اونا، «زمین میلان» بود و «زمین جوانان». ما روی آسفالت بازی میکردیم، اونا خاکی. ولی کاپی که میشد، همه میاومدن. کاپیهای زمین خوش، واسه ما اندازه جام جهانی مهم بود...
-توی کاپیها، اسم تیمها یا چلسی و آرسنال و لیورپول بود یا شهدای سلسبیل و شهدای مرتضوی. اسم تیمشون با بقیه فرق داشت؛ «ام او پی». بازیشون هم فرق داشت. تقه تقه میزدن، انگار صد ساله با هم بازی کردن. واسه گل زدن جون نمیکندن. لباس یکدست داشتن. قبل بازی گرم میکردن، یه جورایی هم خودشونو میگرفتن. انگار از یه لیگ دیگه اومدن. راستش، مال یه لیگ دیگه بودن.
- کاپیهای زمین خوش، «دو حذفی» بود. خوردیم به «ام او پی». وسط تیمشون، یه پسره بود خوشتیپ، اخمو. کتونی نبوک تازه مد شده بود. ما با اون کتونی (اگه داشتیم) میرفتیم مهمونی، ولی اون با کتونی نبوک مشکی، کاپی بازی میکرد.
- بدجوری ما رو بردن. یازده- چهار. شش هفت تا گلشون رو خودش زد. با بقیه فرق داشت، بعد بازی از ممد، گلرشون که یه وقتی ته کوچهمون مینشست، اسمشو پرسیدم. گفت اسمش مهرداده. «پاس» بازی میکنه.
-ام او پی، اون کاپی رو برد، عین شربت. همه رو با اختلاف زدن. ما هیچی نشدیم. مهرداد میناوند، دو سه سال بعد اون کاپی، رفت تیم ملی. حقش بود. ولی مردن قبل از چهل و پنج سالگی، اصلاً حقش نبود.
-کاپیها خیلی وقته که نیستن. زمین خوش هم نیست، بیست و چند ساله که شده اداره گاز. مهرداد میناوند هم چند ساعتی میشه که دیگه نیست. یه تیکه از خاطرات ما هم دیگه نیست.
طنزیم
بدرود مستر توئنتی فایو
هومن جعفری
بله آقا! جرعهای هم از لب لعل مهرداد میناوند نچشیدیم و برفت. مهردادی که وقتی نوجوان بودیم، بازیهایش در تیم ملی را میدیدیم و وقتی جوانتر شدیم، در اردوهای همان تیمهای ملی با او مصاحبه میکردیم. مؤدب و با شخصیت بود و بعدها، تأسف خوردیم که فضای کری خوانی در فوتبال چقدر روی این دو خصیصهاش در جمع اثر منفی میگذاشت. مشتی و بامرام و خاکی بود و برای کلاس گذاشتن برای آدمهای غریبه کف خیابان اشتیاقی نشان نمیداد. میتوانستی آقا مهرداد صدایش کنی و او هم به راحتی پاسخت را بدهد. آدم خونگرمی بود که میشد از بودن در کنارش صفا کرد. مثل اکثر اهالی فوتبال، خاطره تعریف کننده خوبی بود و میتوانست ساعتها جمعهای خودمانی را با شوخی و خنده اداره کند. حرکت او به سمت قرار گرفتن در حاشیه فوتبال در سالهای اخیر و کلکسیونی از بیماریهای عجیب و غریب در سالهای بعد از پایان مسابقات، نگذاشت تا مهرداد میناوند را در قالبی ببینیم که باید. او میتوانست به جای قهرمان فضای مجازی شدن در فوتبال ایران و دشمن تراشی یا کری خوانی، یکی از اعضای هیأت مدیره، یکی از اعضای کمیته اقتصادی، سخنگوی تیم، مدیر تیمهای پایه یا حتی مدیر بخش بینالملل تیمش شود و ظرفیتهای فراوانش را در اختیار باشگاهش قرار دهد اما هیچ وقت چنین اجازهای به او و دیگران داده نشد. نه در استقلال و نه در پرسپولیس، کوچکترین برنامهای برای استفاده از امثال میناوندها نیست مگر آنکه آنها را به سمتی سوق بدهی که در فضای مجازی برای تیم رقیب کری بخوانند. این نهایت استفادهای بود که فوتبال ایران از استعدادی مثل میناوند برد که دستکم سابقه بازی کردنش در اروپا، میتوانست او را به جای یکی از این همه آدمهای به دردنخور و یکبار مصرف هیأت مدیره پرسپولیس قرار دهد. از آنها که بهتر بود. نبود؟ از آنها که خیلی خیلی خیلی بیشتر میفهمید. نمیفهمید؟ آدمی بود با کلکسیونی از تجارب مختلف از کار کردن در تیمها و قارههای مختلف با مربیان و باشگاههای مختلف در مسابقات مختلف. او هم سرجایی که برایش عرق ریخته بود، قرار نگرفت. درد از این بالاتر؟
در آسایش بخوابی شماره بیست و پنج. دعا کن علی انصاریان نیاید پیشت.
یادگار میناوند؛
شیفتگی به زندگی و عشق به فوتبال
مازیار گیلکان
مهرداد میناوند را از سالهایی به یاد بیاوریم که از چهرههای جوان یک نسل طلایی بود، نسلی که جام جهانی را تجربه کرد و صعود به جام جهانی را پس از دههها از یک آرزو به یک اتفاق دستیافتنی تبدیل کرد. مهرداد از ستارههای آن نسل بود، چپپایی جوان و دوستداشتنی، خوشاستیل با بازیهایی که از خاطرمان نمیروند. مهرداد میناوند خیلی زود از پرسپولیس به تیم ملی رسید، خیلی زود در تیم ملی بازیکنی صاحب جایگاه شد و خیلی زود راه اروپا را پیش گرفت و پیراهن اشتروم گراتس را پوشید. او از بازیکنان مستعد آن نسلی بود که دروازه اروپا را به روی بازیکنان ایرانی دوباره باز کردند و درخشش و تجربههای تازهای را برای فوتبال ایران ساختند. تجربههای مهرداد میناوند در فوتبال بسیار ارزشمند بود، او بازیهای بزرگی را در لیگ اروپا بازی کرد و تجربههای حرفهای مهمی را در کارنامه داشت. بازیکنی با تجربیات میناوند در فوتبال ایران چه بسا میتوانست فرصتهای مهمتری را در پایان فوتبالش به دست آورد. مهرداد میناوند در سالیان اخیر گرایشی داشت به اینکه بتواند یک مجری – کارشناس برای برنامههای اینترنتی باشد اما فضای این برنامهها برای ساختن وجههای قابل اعتنا از چهرههای فوتبال چندان مناسب نیست و مهرداد تحت تأثیر این فضا گرفتار اجراهایی شده بود که گاه به اندازه شأن یک ورزشکار شاخص نبود. مهرداد میناوند را اما با بازیهای زیبایش به یاد خواهیم سپرد، با نمایشهایش در تیم مایلیکهن و... ، با درخشش در جام جهانی ۹۸ و با انگیزه و شوری که برای فوتبال داشت. مهرداد میناوند همیشه در مصاحبهها و برنامههایش نشان میداد که چقدر عاشق زندگی است، چقدر برای دوستیهایش اهمیت قائل است و چقدر دوست دارد به قلب هواداران فوتبال راه پیدا کند. او شیفته زندگی بود و چه حیف که زندگی برای او تمام شد اما یاد او و یاد نقش او در پرسپولیس و تیم ملی فوتبال ایران همیشه زنده خواهد ماند. دوستان و دوستدارانش از او خاطرههای خوش دارند، از او به نیکی یاد میکنند و او را عاشق زندگی با فوتبال میدانند. این شیفتگی و عشق همیشه اثری خواهد بود که از او به یادگار خواهد ماند.
برای مهردادی که خیلی زودتر از اینها قربانی شد
ما بزرگ و نادانیـــــم
مهرداد اینبار نتوانست با فرار از چپهای بینظیرش سد راه تکل پیک مرگ شود و لاجرم زودتر از همبازیانش راهی مسیر نهایی شد
میعاد نیک
انتشار خبر ابتلای سخت مهرداد میناوند به بیماری کرونا باعث شد تا کمی از آن فضای دو قطبی و تعصبزده سرخابی کاسته شده و حس انساندوستی جایگزین تمام فحاشیهایی شود که روزگاری بین هواداران پرسپولیس، استقلال و مهرداد رد و بدل میشد. مانند تمام آدمها و مانند مایی که هر روز بارها اشتباه میکنیم و حتی گاهاً پشیمان هم نمیشویم، میناوند هم اشتباه میکرد و شاید پشیمان نمیشد. مهرداد میناوند شاید به اندازه هادی نوروزی و مهرداد اولادی بین استقلالیها محبوب نباشد اما این شکاف از بازیهای او در تیمهای اشتروم گراتس، پرسپولیس و تیم ملی برنیامده؛ این همان پرونده اختلافی است که در فضای مجازی آغاز شد، شدت گرفت، آتش زد و با فوت مهرداد هم مختومه شد، مانند خیلی از اختلافات هر روزه ما.
اخلاقیات مدتها است در فوتبال ما و شاید حتی در تمام ابعاد جامعه ما مُرده و دیگر خبری از سجایای رفتاری و اخلاق انسانی نیست. عادتمان شده که فلان کشتیگیر پیشین را بر بالین تمام افراد مشهور بیمار و یا متوفی ببینیم و از عکسهایی که هر روز وایرال میشوند تعجب نکنیم. برایمان طبیعی است که خبرگزاریها دهها فرد دوربین به دست را روانه بیمارستانها کنند تا از فلان فوتبالیست محبوب افتاده در بستر بیماری فیلم و عکس تهیه شود و خوراک خبری کلیکخور فراهم. دیگر عجیب نیست که پزشک معالج فلان فوتبالیست و یا ورزشکار مشهور یکشبه تبدیل به مهمترین مصاحبه شونده برنامههای خبری و روزنامهها شود و از همین راه اسمش ملکه ذهن گشته و طبعاً دخلِ مطبش هم پربارتر. واقعاً برای ما عادی شده که در خصوصیترین نقاط زندگی یک سلبریتی ورزشی حفره بزنیم و به فکر منافع خودمان باشیم، پستفطرتانه و ددمنشانه.
مهرداد میناوند دقیقاً 2 ماه پس از جشن ازدواجش دار فانی را وداع گفت، مانند همیشه پرسروصدا و شلوغ. اجل مهلتش نداد و میناوند نتوانست رنگ خانه گرم و کاشانه امن را با نوعروسش ببیند، همان میناوندی که انتشار کارت عروسیاش در فضای مجازی باعث شوخیهای رکیک و دشنامهای جنسی به اویی شده بود که حاشیههای پیشین قرار نبود دست از سرش بردارند.
نافمان را با قضاوت کردن و تخریب یکدیگر بریدهاند؛ انگار به دنیا میآییم تا همه را زیر سؤال ببریم و خودمان را ورای عوام بدانیم. گویی حضرت حق به محض تولد یک چکش و مقام قضاوت را به ما اعطا کرده تا عملکرد فلانی را با علوم لدنی نقد کنیم و برای خودمان ببریم و بدوزیم و حکم صادر کنیم و سرنوشت گنهکار بیگناه را به چوبه دار مختوم. همانهایی که تا یک هفته پیش از ابتلای مهرداد میناوند به ویروس منحوس کووید-19 به او رکیکترین دشنامها را نثار میکردند و در تمسخرش از همدیگر سبقت میگرفتند، یکشبه شدند انساندوست و دعاگر رقیب دوستداشتنی با این عبارت که «مهرداد بلند شو و برایمان کری بخوان»؛ انگار نه انگار که همین کریخوانیهای مذموم باعث شد تا دهانها به فحاشی جنسی و خانوادگی آلوده شود.
جان به جانمان کنند نه تعادل رفتاری داریم و نه قدرت تشخیص حق از باطل. یکشبه از افراد اسطوره میسازیم و فردا در میدان اصلی شهر مجسمهاش را واژگون میکنیم. مهرداد میناوند هم یکی از قربانیان همین نگرش عبث و باطل بود. مهرداد اینبار نتوانست با فرار از چپهای بینظیرش سد راه تکل پیک مرگ شود و لاجرم زودتر از همبازیانش راهی مسیر نهایی شد. در زمانه بی های و هوی لالپرست، مهرداد میناوند دیگر ظرفیتی برای کلاغهای قیل و قالپرست نداشت؛ برای همیشه پر کشید تا همان تصویرش با دیوید بکام در یادهایمان بماند، نه داستانهای عریض و طویل فضای مجازی.
میناوند مطالبه همیشگی را داغ کرد
لطفاً واکسن بخرید
سامان موحدی راد
آخر هفته گذشته خبری که خیلیها سعی میکردند آن را باور نکنند روی خروجی خبرگزاریها رفت. مهرداد میناوند یک پرسپولیسی دو آتشه، یکی از جوانان پرسپولیس دهه 70 و عضو تیم ملی فراموش نشدنی جام جهانی ۱۹۹۸ بعد از مبارزه با کووید ۱۹ جان باخت. مرگ مهرداد میناوند شوکه کننده و در زمانی اتفاق افتاد که به یک پدیده تأثیرگذار تبدیل شد. او در روزهایی جان باخت که تعداد کشته شدههای کرونا در ایران دو رقمی شده بود و گذشت نزدیک به یک سال از همهگیری کووید در ایران موجب شد تا خیلیها این بیماری را فراموش کرده باشند. به نظر میرسد زندگی کردن با کرونا در یک سال گذشته موجب شده تا خیلیها، از مسئولان تا مردم اهمیت این بیماری و خطرناک بودن آن را فراموش کنند. همین مسأله هم موجب شده تا در کنار واکنش به مرگ ناراحت کننده میناوند مطالبه عمومی برای خرید واکسن بار دیگر داغ شود. بازیکنها و سلبریتیهای زیادی در کنار هواداران در این روزها تصاویر مهرداد میناوند را با هشتگهای «واکسن بخرید» به اشتراک گذاشتهاند تا از این مرگ تأثیرگذار برای ایجاد فشار عمومی برای مسأله واکسیناسیون استفاده کنند. شاید چنین مرگ تأثیرگذاری موجب شود تا نهایتاً تصمیم جدیتری برای حل مسأله واکسیناسیون در ایران رخ بدهد اما این تنها بخشی از حواشی مرگ میناوند بود.
یکی از پربازدیدترین محتواهای تولید شده در این روزها و بعد از مرگ میناوند تصویر علی دایی و علی کریمی در کنار هم و بر مزار میناوند و در کنار توییت قدیمی میناوند درباره لزوم آشتی این دو چهره قدیمی و هم نسل مهرداد میناوند بود. بالاخره علی دایی و علی کریمی همدیگر را در آغوش گرفتند اما جایی که این اتفاق رخ داد بر سر مزار مهرداد میناوند و در حالی بود که هر دو نفر چشمهایی قرمز از اشک داشتند. برای خیلیها این بسیار ناراحت کننده بود که سالها دو دوست قدیمی و دو چهره ملی درگیر دعواهایی بودند که تنها با یک مرگ به صلح رسید. حضور چهرههای مختلف قرمز و آبی هم در مراسم خاکسپاری این بازیکن موجب شد تا بار دیگر بر همه ثابت شود که همه کلکلهای قرمز و آبی ارزشی بیشتر از یک سرگرمی ندارند. آن هم در حالی که میناوند خودش به تنهایی یکی از بزرگترین چهرههایی بود که در این سالها تلاش میکرد تا در یکی از دو طرف چنین دعواهایی قرار بگیرد.
مرگ دلخراش و ناگهانی و شوکهکننده بازیکن شماره ۲۵ پرسپولیس موجب شد تا خیلیها تلنگر بخورند. از مسئولان که امیدواریم فکری به حال مسأله کنند تا ورزشکارانی که خودشان را درگیر دعواهای پیش پا افتاده میکنند تا هوادارانی که گاهی این دعواهای رنگی را در حد مرگ و زندگی برای خودشان جدی میگیرند.
تنها انسانیت را در نظر داشته باش
آبی و قرمز به احترامت سیاه میشوند
سام ستارزاده
«من چهار، پنج ماه است از این فضا (فضای کریخوانی) میخواهم دور باشم. میخواهم نباشم، چون میبینم شما ممکن است با یک کری خواندن اشتباه خیلی از آدمها را ناراحت میکنید. «زندهیاد مهرداد میناوند که در سالهای اخیر و فضای مجازی با کریخوانیهای خاص خودش با هواداران رقیب آبی شهره بود، چند ماه قبل به این جمله و این اعتقاد رسید. روبهرو شدن با این حقایق برای ما دنبالکنندگان فوتبال اما به مراتب دشوارتر و جانکاهتر بود؛ مایی که اخبار نگرانکننده پیرامون سومین بازیکن جوان تیم ملی در جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه را میشنیدیم، رنگها را کنار میگذاشتیم و از اعماق قلب از خداوند برای پیشکسوت فقید فوتبالمان طلب سلامتی میکردیم. مهرداد میناوند را با حرکات در عرض و شوتهای ویرانگرش به یاد میآوریم، شوتهایی که نشستن یکی از آنها به تور دروازه تایلند ما را برای ادامه مسیرمان در جام ملتهای ۱۹۹۶ امارات مصممتر کرد و نرسیدن یکی دیگر از آنها به قفس توری یوگسلاوی در فرانسه، حسرت صعود به دور حذفی بزرگترین آوردگاه فوتبال ملی را در دلهای ما نگاه داشت. یکی از نخستین لژیونرهای نسل طلایی فوتبال ایران که به جای بوندسلیگای آلمان، در بوندسلیگای اتریش خوش درخشید. در اشترومگراتس اتریش، رکورد حضور در لیگ قهرمانان اروپا را در میان ایرانیان به نام خود کرد و قابهای زیبایی نظیر تکل قاطعانهاش روی پای دیوید بکام را خلقکرد. انرژی 25 ابدی پرسپولیس و تیم ملی هم در مقابل توپ فوتبال و هم جلوی دوربینها و میکروفنهای تلویزیونی تمام ناشدنی بود. بدا که این انرژی نیز برای دریبل زدن بدقلقترین حالت ویروس منحوس کرونا کافی نبود. گذاشتن پیشوند «مرحوم» برای مهرداد میناوند، برای ما ساده نیست؛ چرا که رفتنش را هنوز باور نداریم. وی تنها دو ماه پس از ازدواجش که مقارن با سالگرد تولد 46 سالگیاش بود، دار فانی را وداع گفت؛ در بدترین زمان ممکن.
حال دیگر کسی به 4و2 نشان دادنهای مرحوم میناوند برای استقلالیها توجه نمیکند. کریهایی که خواند، پاسخها و بعضاً توهینهایی که شنید، همگی بیارزش شدهاند. آنچه از همتای رضا شاهرودی در پرسپولیس دهه 70 به جای ماند، احترام و نوعدوستیاش در خارج مستطیل سبز است. وی صمیمانه برای علی دایی و علی کریمی آرزوی آشتی کرد و مراسم خاکسپاریاش دو اسطوره فوتبال کشور را با هم متحد کرد. در آخرین تجربه مربیگریاش در سپیدرود، نهتنها تمامقد از سرمربی تیم و همبازی سابقش، خداداد عزیزی حمایت کرد، بلکه مقابل واکنشهای تند او، جز متانت و سکوت احترامآمیزی که به آن افتخار میورزید، چیزی بروز نداد.
زیباترین تصویر روی سکوها در تاریخ شهرآوردها، در دربی 82 ثبت شده؛ جایی که قرمزها نام زندهیاد ناصر حجازی و سپس، آبیها نام شادروان هادی نوروزی را صدا میزدند. رفتن مهرداد میناوند برای تمام جامعه فوتبال تلخ بود و برای هواداران پرسپولیس و سپاهان تلختر اما برای مایی که گاهی از فوتبال سکویی برای ایجاد کدورت و نفرتپراکنی میان همدیگر میسازیم، یادآور این جمله معروف برتراند راسل است که میگوید: «تنها انسانیت را در نظر داشته باشیم و باقی چیزها را فراموش کنیم.»
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|
ویژه نامه | آرشیو