لیگ برتر، آینه تمام نمای فوتبال یک کشور است. لیگ ایران هم در این قاعده تعریف میشود. طبیعتاً استعدادیابهای خارجی برای پیدا کردن بازیکنان ایرانی، راهی زمینهای خاکی نمیشوند بلکه عملکرد آنها در لیگ را نگاه میکنند. بنابراین، لژیونرها هم از دل لیگ ایران برخاستند. علیرضا جهانبخش در داماش گیلان بازی میکرد. سردار آزمون در لیگ جوانان بود و تا یکقدمی پیوستن به سپاهان و پرسپولیس پیش رفت. امید ابراهیمی پیراهن استقلال و سپاهان را به تن داشت. مهدی طارمی برای پرسپولیس توپ میزد، علی قلیزاده از سایپا لژیونر شد و... همه آنها استعدادهای بینظیر لیگ ایران بودند و حالا در کشورهای دیگر میدرخشند.
چه بر سر لیگ آمده؟
چالش اصلی فوتبال ایران، قهرمان نشدن پرسپولیس یا افت سپاهان و تراکتور نیست. اینها فقط به امسال یا نهایتاً فصل قبل و شاید فصل آینده ارتباط دارد بلکه فوتبال برگزار میشود تا بازیکنان جوان بیایند و سری در سرها دربیاورند. فوتبال نیاز به خون تازه دارد اما چه بر سر لیگ آمده که هیچ استعدادی از آن نمیبینیم؟ هنوز اسمهای تکراری، هنوز فوتبالیستهای متوسط و همچنان لیگی که هفتهای یک بازیاش هم زیبا و جذاب از کار در نمیآید. این شرایط، فوتبال ایران را غرق در مسائل و بحرانهای بزرگ فلسفی کرده زیرا شرایط اخیر، فلسفه فوتبال در لیگ برتر ایران را به چالش میکشد.
جوابی برای این سؤالات نیست
دیگر 11 هفته از لیگ برتر ایران با آن همه معیار اقتصادی و دعواها و جنجالهای بزرگ گذشته است. شما چند بازی عالی را به یاد میآورید؟ کدام یکی از بازیهای این فصل، ذهن شما را هنوز به خود مشغول کرده و گاهی به آن فکر میکنید؟ زیباترین بازی لیگ کدام بود؟ بهترین گل را چه کسی به ثمر رساند؟ اصلاً قویترین تیم این فصل کدام است؟ ضعیفترین تیم چطور؟ کدام بازیکن داخلی توانست نظرتان را جلب کند؟ آیا بین دروازهبانها، یک کدامشان توانست بیش از انتظارات ظاهر شود؟ فقط یک مدافع عالی را مثال بزنید؟ اگر شما سرمربی بودید، کدام هافبک لیگ را در نیم فصل جذب میکردید؟ اصلاً یک مهاجم خوب و قبراق داخلی دیدید؟ چیزی جز افت فنی بازیکنان داخلی را تجربه کردید؟ این سؤالات ذهن فوتبال ایران را درگیر کرده و انگار قرار نیست پاسخهای خوبی در موردش داشته باشیم.
چه هزینههایی که بر باد رفت
در ایران با این حجم از مشکلات اقتصادی، کارمندان عادی در بالاترین رتبه و جایگاه اداری ممکن بیشتر از 600 میلیون تومان در سال درآمد ندارند اما یک بازیکن معمولی، در ضعیفترین تیم ایران درآمدی 5 تا 6 برابری بهترین رده شغلی در ایران دارد و از همه عالم و آدم هم طلبکار است. ایرادی هم ندارد؛ قراردادها بر اساس توافق است اما کاش به اندازه یکصدم از پول بیتالمال که صرف این بازیکنان میشود، رشدی در فوتبال هم دیده میشد. کوچکترین پیشرفت تاکتیکی و ذهنی را نمیبینیم. بازیکنانی با قراردادهای 15 تا 34 میلیارد تومان در لیگ ایران بازی میکنند. کف قرارداد بازیکنان متوسط با تجربه سه فصل بازی در لیگ برتر، کمتر از 5 میلیارد تومان نیست. تازه به همه این ارقام، پاداش و پولهای دیگری هم اضافه میشود و آنها میتوانند از امکانات رایگان مثل تغذیه، اردو، رفت و آمد، دریافت هدیه از سوی طرفداران، امکان واردات خودرو، آهنآلات، سرمایهگذاری در بورس، بازارهای سکه، طلا و زمین سود ببرند و مشاغل دوم و سوم هم برای خود بسازند. حتی با سوءاستفاده از نام و نشانی که در فوتبال برای خود ساختهاند، توانایی فرار مالیاتی دارند و در سمت مقابل، هیچ کمکی به پیشرفت فوتبال نمیکنند. اینها هزینههایی است که
به باد میرود.
حسرت بزرگ؛ آرزوی کشف استعداد
در مقابل این اتفاقات، یک حسرت بزرگ هم وجود دارد. از آکادمیها و مدارس فوتبال، هر حاشیه و داستان عجیب و غیرقابل باوری بیرون میآید اما امان از معرفی حتی یک بازیکن جدید و جوان. چرخه فوتبال ایران معیوب و مریض است. همه چیز شده هزینه و این هزینه باعث نمیشود حتی یک بازیکن جوان و درست و حسابی را بشناسیم. الگوریتمی برای معرفی بازیکنان مستعد نیست و در سال 1401 کمتر از انگشتهای یک دست، نام بازیکنانی به گوش رسید که شاید چند سال بعد، ستاره فوتبال مملکت باشند. اینها حسرتی است که پس از هنرنمایی مدیران فوتبال و هزینههای چند ده میلیاردی به دل آدم مینشیند. این لیگ، سفره ارتزاق درصدی از بازیکنان، مربیان، دلالان و مدیران زرنگ است و هیچ عایدی دیگری ندارد بخصوص وقتی که کارلوس کیروش مجبور است با لیستی مانند جام جهانی 2018 وارد جام جهانی 2022 شود.