در طول یک دهه اخیر اصطلاح «فرهنگ» ارزش فوقالعادهای پیدا کرده. میگویند موفقیت یک تیم یا یک کمپانی بدون «فرهنگ سازمانی» قدرتمند ممکن نیست، یا اینکه «فرهنگ پیروزی» باید در افراد نهادینه شود. از آن طرف، ناکامیهای بزرگ را به گردن جا نیفتادن«فرهنگ مسئولیت پذیری» میاندازند یا اینکه «فرهنگ نادرست» در مجموعهای شکل گرفته است.فرهنگ قطعاً مهم است. البته هیچ دو جا هم دقیقاً مثل هم نیستند که این در تیمهای ورزشی نیز صدق میکند. اما یک تیم فوتبال خاص هست که هرگز به چیزی که میخواسته نرسیده و البته فرهنگش را هم نداشته. چند هفته پیش گزارش شد کیلیان امباپه قصد دارد در ژانویه از پاریسنژرمن برود به چند دلیل از جمله اینکه شماره 9 مورد نظر او خریداری نمیشود، چند مدافع میانی به تیم اضافه نشده و آخر اینکه نیمار همیشه در ترکیب تیم است.
چنین اتفاقی کاملاً تیم را به هم میریزد. در پاریسنژرمن نبود فرهنگ و روحیه پیروزی جدانشدنی هستند.
چه فرهنگهایی برندهاند؟
لیگ بسکتبال حرفهای امریکا (NBA) یکی از شاخصترین و محبوبترین رقابتهای ورزشی جهان به حساب میآید. تأثیر فوقستارهها در موفقیت تیمی در بسکتبال بیش از هر ورزش دیگری است و استراتژی تشکیل تیم در 15 سال گذشته از یکی از سه راه زیر است:
* هر چه میتوانید سوپراستار به تیم اضافه کنید.
* انعطافپذیری تیم را با قراردادهای کوتاه مدت و بازیکنان جوان حفظ کنید تا سوپراستارهای مناسب را به تیم بیاورید.
* سعی کنید بازیهایتان را ببازید تا در جذب بازیکنان آیندهداری که میتوانند فوقستاره شوند، دستتان باز باشد.
اولویت دهی به استعدادها البته میتواند فرهنگ غالب یک باشگاه باشد. لسآنجلس لیکرز هیچ کدام از این راهها را نرفت اما محل تجمع ستارهها شد. دوران پرافتخار کوبی برایانت و شکیل اونیل یا یک قهرمانی با لبرون جیمز.
اما سن آنتونیو اسپرز با مربیگری گرگ پوپوویچ پنج قهرمانی با تیمی خاص به دست آورد که پر از سوپراستارهای فروتن و فداکار بود که در این تیم پیشرفت کردند. «فرهنگ هیت» در میامی هیت معروف شده بود که باعث جذب امثال جیمز و کریس باش در تابستان 2010 شد و موفقیت تیم حتی بعد از رفتن آنها ادامه پیدا کرد.
اما معادل فوتبالی فرهنگ چیست؟
به چهار تا از موفقترین تیمهای نیم دهه اخیر نگاه میکنیم: بایرنمونیخ، رئال مادرید، لیورپول و منچسترسیتی.
بایرن بعد از استخدام پپ گواردیولا در سال 2013 سبک کارش از فوتبال فیزیکی تغییر کرد و اولویتش با حمله شد. حالا هم مربی و بازیکنان تیم و کل باشگاه با آن منطبق شده است.
رئال شبیهترین مدل به لیکرز است: تیمی که در گذشته با ستارهها به قهرمانی رسیده و حالا مدعی است ستارهها اگر میخواهند به موفقیت برسند، باید به این تیم ملحق شوند. موفقیتهای اخیر چه با زینالدین زیدان و چه کارلو آنچلوتی ادعای آنها را ثابت میکند.
لیورپول با آمدن یورگن کلوپ در سال 2015 متحول شده و با مدیریت این مربی آلمانی حتی یک داستان از ناآرامی و جنجال در رختکن این تیم منتشر نشده است. ستارهها در باشگاه پرورش یافتهاند و تیاگو آلکانتارا تنها بازیکن بزرگی است که در دوران کلوپ به تیم منتقل شده و البته خودش را منطبق کرده است.
فرهنگ منچسترسیتی حول محور گواردیولا شکل گرفته است و البته بیشتر از بقیه هم پول خرج کردهاند. آنها در سراسر جهان گسترش یافتهاند و از باهوشترین تحلیلگران بهره میبرند. سیتی ستارهها را جذب میکند اما بازیشان را پیشرفت میدهد ضمن اینکه در پرورش ستارههای جوان هم پرتوان است.
درباره پاریسنژرمن چه؟
برند پاریسنژرمن ایده مشخصی دارد، میخواهد هر هوادار زیر 25 سال فوتبال در جهان پیراهن آنها را به تن کند، برای همین نیمار، امباپه و لیونل مسی را خریدهاند، زلاتان ابراهیموویچ را خریدند، تیاگو سیلوا و جانلوییجی دوناروما و سرخیو راموس و اشرف حکیمی و بقیه را آوردند.
اما چه تیمی میخواهند باشند؟ خب، در واقع اصلاً نمیخواهند تیم باشند؟ مالکان قطری در سال 2012 باشگاه را خریدند و این کار را به خاطر آن نکردند که میخواستند موفقیت در فوتبال را تجربه کنند. دلیلشان سود مالی حاصل از مالکیت یک تیم موفق فوتبال هم نبود. آنها تیم را خریدند بهعنوان بخشی از یک برنامه منسجم برای تغییر نگاه به میزبان جام جهانی پیش رو، قطر.
سازمان عفو بینالملل البته همچنان نگاه خوبی به قطر ندارد و کارگران و مهاجران و زنان و اقلیتها از شرایط خود راضی نیستند، آزادی بیان هم با وجود اصلاحات دولت ناچیز است.
ناصر الخلیفه، رئیس باشگاه در سال 2016 گفت: «ما میخواهیم باشگاهی قابل احترام در جهان باشیم، برای این باید لیگ قهرمانان را ببریم، در این صورت نگاه همه به ما عوض میشود.»
او نمیخواهد لیگ قهرمانان را ببرد برای اینکه لیگ قهرمانان را برده باشد؛ بلکه میخواهد قهرمان شود برای اینکه نگاه مردم تغییر کند. نباید تعجب کنیم اگر با این نگاه، ارگانیسم خودزنی در باشگاه حاکم شود. تیم با تمام معیارها خوب بازی میکند، مثلث مشهور خط حمله آماری عالی دارند اما یکی از آنها میخواهد برود.
خواستههای امباپه از بیرون احمقانه به نظر میرسد. به جز مسأله نیمار، خواستههای فنی او هم منطقی نیست. ماه قبل، از اینکه در ساختار تاکتیکی پاریسنژرمن به اندازه فرانسه آزاد نیست، گله داشت و البته او تنها آدم جهان است که تیم دیدیه دشان را خلاق میداند. اما شاید امباپه و هر کسی دیگری نداند چه میخواهد. یک بازیکن اگر به هر یک از چهار تیم دیگر برود، تکلیفش مشخص میشود.
«فرهنگ» دلیل اصلی موفقیت این تیمها بوده، چون همه بنیان مستحکمی دارند. بایرن سالها است سازمان قدرتمندی دارد، رئال از دهه 50 قهرمان اروپا میشود. لیورپول انتظارات مشابهی در اروپا ایجاد کرده بود و حالا با پیداکردن مربی مناسب به بهترین روزهایش برگشته. مالکان اماراتی منچسترسیتی هم حداقل درک کردهاند برای رسیدن به موفقیت باید هویت ایجاد کنند. پول زیادی خرج کردهاند اما کسانی را جذب کردهاند که مغز متفکر موفقیتهای بارسلونا در اوایل قرن بیست و یکم بودند.
همه انتظار دارند بایرن تمام بازیهایش را ببرد، رئال همیشه مدعی قهرمانی اروپا است، لیورپول به جایگاه سابق خود بازگشته و سیتی تلاش میکند باشگاه را به بالاترین سطح برساند؛ هر کسی با این باشگاه قرارداد ببندد، این را میداند. در پاریسنژرمن اما فقط این را میدانند که پول زیادی میگیرند. هر فصل یکی دوبار مربی عوض میکنند و معمولاً مربی مورد احترام بازیکنان، مدیر ورزشی جدید یا حتی خود خلیفه نیست. به عبارت دیگر، آنها فرهنگ ندارند و نتیجه این ناکامیهای مکرر در اروپا است و اینکه حس میکنند در ناکامیها مورد هجوم نیروهای خارجی قرار گرفتهاند.