printlogo


کد خبر: 257182تاریخ: 1401/7/23 00:00
رانندگی ناشیانه داوری در ماشین زمان
به عقب برمی‌گردیم!

محسن آجرلو
روزنامه‌نگار

تحول و تغییر نهادها، اغلب با این هدف برگزار می‌شود که تبدیل به جای بهتری شوند. ایجاد حرکت‌های رو به جلو و رها شدن از اشتباهات و روند‌های گذشته، اصلی‌ترین عاملی است که افراد را به این سمت و سو می‌برد که دست به تغییر زده و با انتخاب‌هایشان، روند تازه‌ای را در مجموعه خود ایجاد کنند. درست مثل اتفاقی که در بسکتبال افتاد و پس از سه دوره حضور محمود مشحون، تقریباً همه به این نتیجه رسیده بودند که وقت تغییر فرا رسیده. رفتن او هم نتیجه همین خواست جمعی بود اما حالا پنج سال پس از رفتن او، انگار که کسی یک ماشین زمان را از سمت اشتباهی سوار شده و دارد همه چیز را به سمت عقب برمی‌گرداند.
انگار که برگشته باشیم به 10 سال پیش. برخاسته از خوابی عمیق که قدرت تشخیص واقعیت و خیال را از آدم بگیرد. در ظاهر چیزهای زیادی تغییر کرده اما خوب که دقت کنی، انگار همه چیز آشنا به نظر می‌رسد. به جای پیرمرد هفتاد و اندی ساله، یک جوان دهه شصتی نشسته روی صندلی مدیریت. سر و وضع اتاق‌ها و سالن قدری عوض شده اما هیچ کس حس غریبی نمی‌کند.
اینجا خبرهای جدید هم همگی قدیمی‌اند! بازگشت آن مربی ایچ‌دار برای یک سمت جدید، بازگشت برادر پیرمرد برای گرفتن همان پست همیشگی و افتادن این بسکتبال دوست‌داشتنی در همان دور باطل. دور باطلی که البته محمود مشحون بعد از دو دوره درون آن افتاد اما برای فرد مورد حمایتش، خیلی زود آغاز شده است.
1- قرار بود که تغییر در بسکتبال، یک حرکت رو به جلو باشد. خیالی که البته رامین طباطبایی هم با بیراهه رفتنش باطل بودنش را به همه بسکتبالی‌ها ثابت کرد. با این حال آمدن یک مدیر جوان که از آویختن کفش‌هایش زمان زیادی نگذشته، خیلی‌ها را امیدوار کرد. امید به اینکه او فقط «بخواهد» راه درست را برود. همین صرف خواستن هم برای خیلی‌ها کافی بود اما پای آقا جواد آنقدر درگیر مرام و معرفت‌های دوستان و آشنایان هست که اگر بخواهد هم نمی‌تواند! همین دیروز و پریروز بود که یکی از همین رفقا، خودش منت گذاشت و جایگاهی که اشغال کرده بود را پس فرستاد تا باز هم به امریکا برگردد. باقی دوستان اما چه جلو و یا حتی پشت پرده، با قدرت در جایگاه‌های حقیقی یا مجازی‌شان نشسته‌اند و هر روز یک تصمیم تازه برای بسکتبال می‌گیرند.
2- حالا دیگر به جایی رسیده‌ایم که واقعاً دوست داریم یکی بیدارمان کند. مثلاً وقتی در حال قدم زدن در راهروهای فدراسیون هستیم، حسن نوربخش را ببینیم که از اتاق ریاست بیرون می‌آید. دل‌مان برایش تنگ شود اما مطمئن شویم که خواب می‌بینیم.
خواب می‌بینیم که مهمد بچیروویچ، پس از هفت، هشت سال، قرار است یک بار دیگر برگردد ایران. خواب می‌بینیم که محمدرضا مشحون دوباره قرار است بشود مدیر تیم‌های ملی. دوست داریم بشنویم که هدایت فدراسیون از جانب محمود مشحون در پشت پرده و گرفتن تصمیمات، شوخی تلخ دشمنان جواد داوری است.
دوست داریم خیلی چیزهای دیگر را هم بشنویم اما هیچ‌کس نیست که بگوید همه این‌ها دروغ و شایعه است. آدم‌های زیادی در راهروهای فدراسیون می‌روند و می‌آیند اما خوب که دقت کنی، هیچ‌‌کدام‌شان نمی‌دانند کجا باید
بروند.
3- اینجا همه چیز بوی قدیم را می‌دهد. بوی زمانی که آدم‌ها خیلی ساده برچسب دوست و دشمن می‌خوردند و اگر خودی نبودند، از درب فدراسیون هم نمی‌توانستند بروند داخل. اینجا هم رئیس به محض آمدن لابد به سفارش همان قدیمی‌ها، با وعده تقویت دست به حذف آدم‌ها زد. حالا اما انگار که فهمیده راه را اشتباه آمده، مربی تاریخ مصرف گذشته را از آن سر دنیا به ایران آورده تا همین کادر تقویت شده‌اش را تقویت کند! اینجا آنقدر همه چیز قدیمی شده، که دل‌مان یک جو اتفاق جدید می‌خواهد.
 


Page Generated in 0.0052 sec