توضیح اینکه چطور به اینجا رسیدیم، آسان است. اساساً هر اقدامی برای توسعه ورزش در 30 سال گذشته فاصله گرفتن از برابری و عدالت بوده. قانون بوسمن 1995 باشگاهها را از گرفتن حق انتقال برای بازیکنان بدون قرارداد منع کرد و جابهجایی بازیکنان در سراسر اروپا را افزایش داد. این برای بازیکنان و ایجنتهایشان خوب بود اما یک پیامد داشت: باشگاههای ثروتمند با نامهای بزرگ بهره بیشتری بردند.
بعد لیگ قهرمانان، تغییر جام باشگاههای اروپا به یک «لیگ» با بازیهای تاپ بیشتر در سال 1992 درآمد تیمها را بهشدت افزایش داد. بعد هم مقرر شد فقط قهرمان لیگها در آن بازی نکنند و این شانس ثروتمندان را بیشتر کرد. آنها خوب خرج میکنند و به لیگ قهرمانان میروند. نام باشگاهها نقش پررنگی داشت، بارسلونا در نیمهنهایی سال 2019 مثل آژاکس باخت اما 40 میلیون یورو بیشتر درآمد به دست آورد فقط به خاطر اینکه بارسلونا بود.
سقف دستمزد، سقف بازیکن و پلیآف
توصیف راه حلهای احتمالی آسان و عمل به آنها تقریباً غیرممکن است. در سطح کلان، نابرابری و وجود «بدهای بزرگ» لزوماً برای ورزش بد نیست. فینال رئال مادرید-بارسلونا در لیگ قهرمانان درآمد و جذابیت و تماشاگر خیلی بیشتری از سویا- آتالانتا ایجاد میکند. اینها برای سالهای قبل از کرونا بود. دو سال اخیر آثار شیوع این بیماری را لیگها و تیمهای سطح پایین خیلی بیشتر حس کردند. تلاش چند ماه قبل برای برگزاری سوپرلیگ اروپا هم شکاف میان دارا و ندار را بیشتر نشان داد. افرادی مثل فلورنتینو پرس و خوان لاپورتا، رؤسای رئال مادرید و بارسلونا همچنان اصرار دارند سوپرلیگ برای نجات فوتبال ضروری است. بگذاریم آنها هرچه میخواهند پول در بیاورند و بعد همه چیز درست میشود. در جنگ سهجانبه میان باشگاههای ثروتمند برابر یوفا و فیفا کسی برای روح ورزش مبارزه نمیکند. یوفا در اواخر دهه اول قرن بیست و یکم قوانین بازی جوانمردانه را ایجاد و اجرایی کرد تا تیمها به اندازه درآمدشان خرج کنند اما ثابت شد این قوانین ذرهای به ایجاد و تقویت برابری کمک نکرده. براحتی قوانین را دور میزنند و باز هم بیشتر تیمهای کوچک متضرر میشوند.
یوفا در حال تدوین قوانین جدید برای سقف دستمزد یا بستن مالیات فوقالعاده برای بیش از حد خرج کردن است. شاید کمی به ضرر ثروتمندان شود، مثلاً بارسلونا دیگر نتواند غیرمسئولانه میزان بدهیاش را بالا ببرد.
با کاهش هیجان لیگ بحث میشود مثل ورزشهای امریکایی، پلیآف قهرمان را تعیین کند. راه دیگر کاهش تعداد بازیکنانی است که یک تیم میتواند ثبت کند اما در حال حاضر هیچ کدام از این راهکارها باعث بحث جدی میان تصمیمگیران نشده.
سلطه تا کجا پیش میرود؟
بزرگترین برندها همیشه بزرگترین برندها میمانند، کسی به آنجا راه ندارد. سطح سلطه آنها افزایش یافته و اگر چه مهم است راهی برای کاهش آن پیدا کنیم، اما اینکه سلطه تا کجا میتواند پیش برود هم اهمیت دارد. در فرض، محدودیت داریم نه اینکه بایرن نمیتواند بیشتر از صددرصد قهرمانیهای بوندسلیگا را به دست آورد بلکه اینکه هر چقدر هم پولدار باشید، بیشتر از 11 بازیکن را نمیتوانید به زمین بفرستید. با وجود مصدومیتها و پاندمی دو سال اخیر که بسیاری را در دنیای فوتبال از نفس انداخت، تیمهای تراز اول آنقدر ستاره داشتند که به سختی میتوانستند عملکردشان را ارتقا بخشند.
تیمهای اسپانیایی، انگلیسی و آلمانی (فقط یک آلمانی) 11 دوره اخیر لیگ قهرمانان و 10 دوره اخیر لیگ اروپا را فتح کردهاند. این یعنی بهترین لیگها از بقیه فاصله گرفتهاند. پول زیاد البته تضمینی برای موفقیت نیست، منچستریونایتد و آرسنال این را ثابت کردند و اوضاع بحرانی بارسلونا هم تأیید دیگری است. بزودی نیوکاسل هم این را میفهمد.
هنوز مدیریت درست اهمیت زیادی دارد و از اتفاقات هم نباید غافل شد. گاهی ساوتهمپتون از منچسترسیتی امتیاز میگیرد و گاهی لیل به جای پاریسنژرمن قهرمان میشود. باید ببینیم کسانی که در ورزش تصمیمگیر هستند، انگیزه لازم را دارند و آیا میتوانند راهی برای نجات فوتبال پیدا کنند؟