تو، یه سایه بودی...
سام ستارزاده
عشق، شاید تعریفی پیچیده از دوستداشتن. فرد عاشق، معشوق را صرفاً دوست ندارد؛ بلکه معشوق را زندگی میکند و زمانی که معشوق را در آغوش بگیرد، آماده مرگ میشود. درک تصویر این واژه عمیق شاید کار سادهای نباشد اما در جهان فوتبال، دیالوگهای مثالزدنی دکتر حمیدرضا صدر عشق نهفته در این ورزش محبوب را همواره با چینش هنرمندانه کلمات به تصویر میکشیدند. نشستن پای صحبتهای مفسر دوستداشتنی فوتبال حتی برای آنهایی که دویدن ۹۰دقیقهای ۲۲ نفر به دنبال یک توپ کوچک برایشان جذابیتی به همراه نداشت، کم از غرق شدن در یک اثر هنری برجسته نداشت؛ مانند نقاشیای که مخاطب را به چند دهه قبل میراند و نشان میداد همین ورزش ساده چگونه به سیاست، اقتصاد، جامعه و حتی سلامت اقوام گوناگون مرتبط میگردد.
دکتر حمیدرضا صدر یک فوتبالیست مطرح و خوشتکنیک، یک سرمربی تئوریسین و خبره، یا یک هنرپیشه مسلط نبود اما بدون وی هیچیک از ما نمیتوانستیم مانند امروز از دریبلهای یک فوتبالیست یا نبوغ تاکتیکی یک سرمربی لذت ببریم. حمیدرضا صدر یک عاشق بود؛ عاشق فوتبال، عاشق سینما، عاشق ادبیات. با ترکیب منحصربهفرد حقایق تاریخی و کلمات، چنان ما را به نوستالژیکترین گوشه و کنارهای جهان فوتبال میبرد که شور و اشتیاق بیحد و حصر ما را برای بازگشت از این مسافرت لذتبخش بیمیل میساخت.
سه سال پیش از صبح جمعه تلخی که آن را با خبر ناگوار درگذشت دکتر صدر از دست دادیم، مشغول تماشای ایشان و استاد عادل فردوسیپور در قاب ویژهبرنامه جامجهانی ۲۰۱۸ روسیه بودیم. مدت زیادی از آن زمان نمیگذرد اما دست استبداد فردوسیپور و برنامه پرمخاطبش را از مردم دریغ کرد و دست روزگار وجود عاشق بزرگ دنیای فوتبال را. آن قاب پرخاطره جای خود را به قاب ملاقات فردوسیپور و مادر حمیدرضا صدر برای عرض تسلیت داد. از آن قاب، این جمله از صدر باقیمانده که قرار است ۲۵ تیر را سالها با آن به یاد بیاوریم: «بدترین زمان مرگ وسط یک تورنمنت است. وقتی یک تورنمنت تمام میشود، آمادهای حتی مرگ را هم در آغوش بگیری.»
حمیدرضا صدر به غمانگیزترین شکل ممکن به آرزویش رسید؛ پس از تماشای یورو ۲۰۲۰ و کوپا آمریکای ۲۰۲۱ مرگ در لانه عشق به آغوش وی رفت. شاید مرگ هم یک ماه پای تفسیرها و داستانهای صدر از این دو تورنمنت نشسته و از انجام وظیفه خود غافل مانده اما در نهایت، ما را با خودمان تنها ساخت. دیگر در اثنای هیچ دیدار فوتبالی قرار نیست کسی مانند ماشین زمان ما را به زمان و مکانی پرشور ببرد تا رخدادی مشابه برای ما به تصویر کشیده میشود. بیماری حمیدرضا صدر را از ما گرفت اما ما همچنان با میراث و خاطرات ایشان زندگی میکنیم تا ایمان بیاوریم به این مصرع معروف که «مرده آن است که نامش به نکویی نبرند».