سام ستارزاده
قانون ممنوعیت جذب نیروی انسانی خارجی را میتوان بیحسابوکتابترین و البته قابل بحثترین قانونی دانست که در تاریخ مدیریت ورزشی کشور در چند دهه اخیر مصوب و اجرایی شده؛ قانونی که تنها برای ورزش پرهوادار و البته پر زرقوبرق کشورمان تخصیص داده شده بود و در 10 ماه گذشته بر فضای فوتبال داخلی سایه افکند؛ در حالی که فصل بسکتبالی جاری با بازر بیتر تماشایی پری پتی آمریکاییتبار که پایهگذار قهرمانی شهرداری گرگان بود، در تاریخ ثبت شد. دقیقاً سه ماه پس از اعلام قانون منع جذب خارجیها در فوتبال، فدراسیون والیبال ولادیمیر آلکنوی روس را به تهران آورد تا سکان هدایت تیم ملی را به وی بسپارد. عملکرد آلکنو در هفت ماه گذشته و بهویژه در لیگ ملتهای جهان که یک هفته از مسابقات آن باقی مانده، میتواند در کنار آنچه کارلوس کیروش در هشت سال دوران حضور خود در فوتبال بر جای گذاشت، مثالی باشد بر ضد تفکر غلطی که مارک ویلموتس در مورد همتایان غیرایرانی خود باب کرد؛ اینکه خارجیها «صرفاً میآیند تا دلار و یورو بدزدند و بروند.» کوه یخ روسی با معرفی پدیدههایی نظیر بردیا سعادت ۱۸ساله، صابر کاظمی، امیرحسین اسفندیار، محمدرضا حضرتپور، مرتضی شریفی و میثم صالحی در ترکیب تیم ملی والیبال ایران پوستاندازی ایجاد کرد تا با مجموعهای از استعدادهای برتر و با انگیزه کشور قدم به میدان المپیک توکیو بگذارد. مسیری که سروقامتان با آلکنوی پرآوازه شروع کردند، مشابه مسیر پر فرازونشیبی است که فوتبال ایران سالها پیش با کیروشی که کولهبار تجربه خود در تیم ملی پرتغال و رئال مادرید را به تهران آورده بود، آغاز کرد. فارغ از نتیجه نهایی، پیامد تجربه والیبالمان با آلکنو با تجربه فوتبالمان با کیروش نیز یکسان خواهد بود؛ اینکه ورزش ما به تجربه و دانش روز خارجیها برای پیشرفت نیاز دارد؛ اینکه مربی خارجی کالا نیست که بپنداریم واردات آن به تولید داخل لطمه بزند بلکه حتی حضور آنان به تولید و پرورش بازیکنان مستعد کشور کمک هم میکند.
نیاز ورزش به نیروی باتجربه و باکیفیت خارجی، حقیقتی است که فوتبال، والیبال و بسکتبالمان سالهاست آن را درک کردهاند. اینکه فوتبال ایران خودش را یک فصل از حضور خارجیها محروم ساخت، نه مغایر با این حقیقت، بلکه ثابتکننده ناآشنایی مدیران فوتبالی به روابط بینالملل و اصول حرفهای تنظیم قرارداد و برخورد با بازیکنان خارجی و مدیران برنامه آنهاست.