مارکوس سنا: فرگوسن گفت بیا منچستر ونگر گفت بیا آرسنال، اما...
من مسئول همه کارهای گل بودم و اینیستا، ژاوی و داوید سیلوا جلوتر از من بازی میکردند. البته کار من خیلی سخت نبود چون عملاً همیشه مالکیت توپ در اختیار ما بود
اسپانیا در اولین بازی خود در یورو 2020 در حالی با سوئد بدون گل مساوی کرد که همچنان امیدوار است دوباره بر فوتبال اروپا سلطه پیدا کند، سلطهای که سال 2008 با قهرمانی در یورو شروع شد و تا سالها ادامه پیدا کرد. مارکوس سنا، هافبک سابق ویارئال، یکی از ستارههای آن تیم قدرتمند یورو 2008 است که در گفتوگو با مجله «فور فورتو» خاطرات جذابی از روزهای دور را تعریف کرده است.
کدام لحظات در دوران ورزشیات برجسته است؟
باید به اولین فصل حضور در لیگ قهرمانان با ویارئال در فصل 2005-06 اشاره کنم و قهرمانی یورو 2008 با اسپانیا. این لحظات فوقالعاده بودند. رسیدن به مرحله نیمهنهایی لیگ قهرمانان با تیمی شگفتیساز مانند ویارئال خاص بود و قهرمانی اروپا با اسپانیا حتی بهتر هم بود. ما تورنمنتی بینقص داشتیم و قهرمانی را با شایستگی به دست آوردیم. بعید میدانم کسی در این باره شک داشته باشد.
تو در برزیل متولد شدی اما تصمیم گرفتی برای اسپانیا بازی کنی. چطور این اتفاق افتاد؟
در سال 2005 بود که فرصت حضور در تیم اسپانیا برای من فراهم شد و قبل از آن هرگز به این موضوع فکر نکرده بودم. لوئیس آراگونس، مربی اسپانیا گفت که اگر بخواهم برای اسپانیا بازی کنم، من را دعوت میکند. من هم گفتم باشد.
کار با آراگونس چطور بود؟
خیلی جذاب. پیش از کار با او، تصور میکردم با بازیکنان فاصله دارد؛ فردی که شخصیت قدرتمندی دارد و کار با او دشوار است اما اصلاً اینطور نبود. او مردی دوستداشتنی بود و ما از شوخی همراه با او لذت میبردیم. بیش از همه، احترام فوقالعادهای برایش قائل بودیم. در هر جلسه تیمی، به ما میگفت: «هیچ تیمی بهتر از ما نیست و بعد میگفت: اما اگر این انرژی را داخل میدان پیاده نکنیم، هیچ معنایی نخواهد داشت».
در جریان یورو 2008، در اردوی اسپانیا اوضاع چطور بود، جایی که بازیکنان رقیب از رئال مادرید و بارسلونا پرشمار بودند؟
جو کلی خیلی خوب بود. همه میدانستند که مشکلات داخلی نباید به تیم ملی بیاید. اسپانیا 44 سال بود که فاتح یورو نشده بود. فرصت قهرمانی مهیا بود و ما نمیتوانستیم به خاطر مشکلات داخلی، آن را از دست بدهیم. ما با هم همراه شدیم و برای هدف قهرمانی جنگیدیم.
رهبران اصلی آن تیم چه افرادی بودند؟
یک نفر اصلی نداشتیم و چند نفر بودند؛ ایکر کاسیاس کاپیتان رئال مادرید بود، کارلس پویول کاپیتان بارسا، کارلوس مارچنا کاپیتان والنسیا و من هم کاپیتان ویارئال. گروه ما خیلی حرفهای بود.
بازی در کنار آندرس اینیستا و ژاوی در خط میانی چطور بود؟
این بختی بود که نصیب من شده بود. من مسئول همه کارهای گِل بودم و مسئولیت دفاعی بیشتری داشتم. اینیستا، ژاوی و داوید سیلوا جلوتر از من بازی میکردند و کار من خیلی سخت نبود چون عملاً همیشه مالکیت توپ در اختیار ما بود! (میخندد) ما خیلی زجر نکشیدیم. توپ را به آنها میسپردید و هر وضعیتی که بود، آنها راهحل بینقص را پیدا میکردند. فوتبال با بازیکنانی اینچنینی ساده به نظر میرسد.
در مرحله یکچهارم نهایی مقابل ایتالیا، در ضربات پنالتی گل زدی و اسپانیا پیروز شد.
من گفتم که زیاد زجر نکشیدیم اما باید بگویم که بازی با ایتالیا فرق داشت. ما مانند دیگر دیدارها حاکم بازی نبودیم و ممکن بود ببازیم. وقتی در چنین رقابت حساسی کار به ضربات پنالتی میکشد، به عهده گرفتن مسئولیت باعث میشود مضطرب شوید. ایتالیا پیشتر به ما زخم زده بود؛ اسپانیا همیشه به ایتالیا میباخت و در مرحله یکچهارم نهایی هم همیشه مشکل داشت. مشخص بود که اضطراب داشتم! اما من پنالتیهای مهمی را در طول دوران بازیام گل کرده بودم، از جمله در فینال کوپا لیبرتادورس. خوشبختانه پنالتی من گل شد و برد برابر ایتالیا باری سنگین را از روی دوش ما برداشت.
از پیروزی یک بر صفر در فینال مقابل آلمان چه خاطراتی داری؟
من پیش از فینال استرس زیادی داشتم. یکی از سختترین کارها این است که پیش از چنین بازی بزرگی، شب خوب بخوابید. من دارو خوردم تا بخوابم. طرفداران اسپانیا در آن شب بیرون هتل آواز میخواندند و از ما حمایت میکردند اما کار آنها خواب ما را خراب میکرد! آلمان در 15 دقیقه ابتدایی مسابقه کنترل توپ را در اختیار داشت اما پس از آن توانستیم مالکیت را برگردانیم و کاری که دوست داشتیم را انجام دهیم: پاس، پاس، پاس و باز هم پاس. ما بهتر از آلمانیها بازی کردیم.
وقتی سوت پایان زده شد، چه در سرت میگذشت؟
اینکه قهرمانی از آن ما است! این اولین فکر من بود. یک فکر عجیب هم داشتم؛ یادم هست که فینال یورو 2004 را نگاه میکردم و از دیدن قهرمانی یونانیها احساساتی شدم اما چهار سال بعد خودم داشتم همین قهرمانی را تجربه میکردم.
در جشن شادی، اتفاقات بامزه هم روی داد؟
من را به برد مقابل ایتالیا بردی. شادی ما دیوانهوار بود! به نظرم جشنی که برگزار کردیم حتی از شادی پس از برد در فینال هم بزرگتر بود.
در تیم منتخب یورو 2008 قرار گرفتی و برخی گفتند تو بهترین بازیکن تورنمنت بودهای. آیا حق با آنهاست؟
من تنها میتوانم بگویم که حس خیلی خوبی در آن موقع داشتم. در اوج بودم؛ احتمالاً در بهترین فرم دوران بازیام. شنیدن اینکه بگویند بهترین بازیکن تورنمنت بودهام حسی عالی به من میدهد.
به راهیابی ویارئال به مرحله نیمهنهایی لیگ قهرمانان در فصل 2005-06 اشاره کردی. آن فصل چطور بود؟
توصیف حسی که داشتیم سخت است. کل شهر متحد شده بود و ما داشتیم رویا را زندگی میکردیم. ویارئال پس از آن باشگاه دیگری شد و خوشحالم که عضوی از این تغییر بودم. ما در گروهی بودیم که منچستر یونایتد و بنفیکا هم در آن بودند و اول شدیم. حیف که به آرسنال باختیم. اگر هر دو بازی رفت و برگشت را بررسی کنید، میبینید که آنها بهتر از ما نبودند.
بازی در کنار خوان رومن ریکلمه و دیهگو فورلان چطور بود؟
دو بازیکن بزرگ با شخصیتهایـــــــی قدرتمند. اگر فورلان آزاد بود و به جای پاس دادن به او، شوت میزدی که گل میشد، او گلت را جشن نمیگرفت چون خودش میخواست گلزنی کند! ریکلمه هم نابغه بود. اگر در وضعیت سختی بودیم، برنامه این بود که توپ را به او برسانیم. او راهحلی پیدا میکرد و تا حدی شبیه ژاوی بود. ریکلمه اگر خیلی خجالتی نبود، میتوانست بازیکن حتی بزرگتری هم باشد.
در سال 2006 در آستانه پیوستن به منچستر یونایتد بودی.
همه کارها انجام شده بود. بر سر قرارداد پنجساله به توافق رسیده بودیم اما سر الکس فرگوسن به من گفت صبر کنم، چون قانون جدیدی در انگلیس وضع شده بود. به نظرم آنها مجبور شده بودند یک بازیکن انگلیسی بخرند. مطمئن نیستم اما ماجرا دو هفته ادامه پیدا کرد و بعد ویارئال به من قرارداد جدیدی پیشنهاد داد و تصمیم گرفتم بمانم. همچنین، همسرم دوست داشت در اسپانیا بمانیم. او خیلی فوتبال را دوست ندارد و نمیدانست علاقه باشگاهی مانند یونایتد چقدر مهم است! پس از آن، آرسن ونگر میخواست من به آرسنال بروم اما من با ویارئال قرارداد امضا کرده بودم.