در کشورهایی که سیستم، حزب، تشکیلات، بنگاه و شرکتها کار میکنند، افراد دیده نمیشوند کما اینکه ژاپن در جهان با سونی، پاناسونیک، هوندا و تویوتا شناخته میشود. هرچند افراد به عنوان مدیر و تصمیمگیرنده مهم هستند ولی ظرفِ بزرگتر اندیشهها که این افراد در قالبِ آن فکر و عمل میکنند به مراتب تعیین کنندهتر است.
در حال و هوای انتخابات فدراسیونها بالاخص در این یکساله اخیر فدراسیون فوتبال لیستی از افراد مطرح است اما به ندرت دیالوگ و مناظرهای پیرامونِ اندیشههایی که قرار است به بهبودِ وضع فدراسیون فوتبال منجر شود را به میان میآورند. البته هزاران سال تاریخِ ما حولِ افراد شکل گرفته و خروج از این سنتِ تاریخی به سوی سیستم، تشکیلات، بنگاه و قراردادِ اجتماعی کارِ سهلی نیست.
بخش مهمی از جهان به سیستم و تشکیلات روی آورد و افراد، صرفاً مجریان و گردانندگان سیستمها شدند. این به معنای آن است که فقط تا چند قرنِ اخیر، حکمرانی منحصراً تابعِ افراد بوده است و ظهور سیستم و تشکیلات، پدیدهای نوین است.
اگر قرار باشد ورزش کشور به کارآمدی، ثبات، رشد و توسعه پایدار دست یابد، با تغییر افراد و تعدادی سمینار، مدارک تحصیلی، همایشها و کارگاههای ورزشی و آموزشی به دست نمیآید، بلکه محتاج تحولِی اندیشهای است.
فراز و نشیب و عملکرد دولتهای چپ و راست در دورانِ بعد از جنگ، در نهایت مخصوصاً در ورزش ما تابع درآمد نفت بوده و مثال بارز آن اداره کردن دو تیم استقلال و پرسپولیس است که بعضی وقتها عوض شدن مدیران و هیأت مدیره این دو تیم در جلوی صحنه شبیه بازی کودکانه و در پشت صحنه کاملاً سوءاستفاده ابزاری از نام ورزش است.
به عنوان یک نظر، مدیریت سیستمی و تشکیلاتی در ورزش مبتنی بر کارآمدی و ثبات تابعِ بحث، گفتوگو، مناظره و اندیشهورزی پیرامونِ حل و فصلِ این موارد زیر است:
- آیا فدراسیونهای بینالمللی را قبول داریم. اگر داریم چرا فقط به بودجه آن نیاز داریم و اکثر قوانین را طبق نظر آنها پیش نمیبریم؟
- آیا رویارویی با نظم بینالمللی ضرورتی انتزاعی است یا یک پایۀ مدیریتی؟
- آیا انسجام ورزشی به جامعهای تزریق میشود یا نتیجۀ تولید اقتصادی و ثبات سیاسی است؟
- آیا واقعاً تخصص و تجربه ورزشی را قبول داریم. اگر قبول داریم چرا بیشتر به رانت و مناسبات سیاسی اهمیت میدهیم؟
- آیا به ساختن از پایه و استعدادیابی اهمیت میدهیم. اگر قبول داریم چرا در اولویت ورزش ما نیست؟
- کدام استراتژیها، ورزش کشور را به سمت افزایشِ سرمایه فرهنگی، اقتصادی و مزیتهای نسبی سوق خواهند داد؟
- آیا باید از فرآیندهای بینالمللی شدن فاصله گرفت یا باید به آنها پیوست؟
دستیابی به پاسخهایی دقیق، با جزئیات، متمرکز و با پشتوانۀ مطالعاتی، تابعِ یک کار جمعی است. در فرآیند دستیابی به این پاسخها، افراد دیده نمیشوند بلکه دانش، تخصص، تسلطِ علمی و آگاهی آنها شرط است. صحبتهای مبهم، کلی، چند پهلو و غیرِ دقیق به توسعه پایدار ورزش منجر نمیشوند. اگر در پی سیستم، کارآمدی و ثبات هستیم، نیاز داریم فراتر از افراد بیندیشیم و با فکر و اندیشههای ناظر به درازمدت به هدف برسیم.
وقتی مشکلات روی هم انباشته میشوند، بعضی به واژه و مفهوم دموکراسی متوسل میشوند و تحقق آن را به عنوان راه حل مطرح میکنند. دموکراسی نتیجۀ همکاری کسانی است که فکر میکنند، حال این فکر کردن برای فلسفه باشد یا کارآفرینی؛ برای قانونپذیری باشد یا تولید ثروت؛ حفاظت از محیط زیست؛ برای ارتقای کارآمدی در آموزشِ دبستانی باشد یا برای اصلاح نظام ورزشی باشد این حسِ اجتماعی و جزئی از جمع بودن و کار مثبت برای جمع کردن، مبنای روانی و فلسفی دموکراسی است. دموکراسی قرص مُسکن نیست، بلکه باور است؛ باوری که در اعماق وجودی انسانها ریشه دوانده است. دموکراسی صرفاً میزگرد، سخنرانی و راهپیمایی نیست بلکه باورهای ناخودآگاهِ نخبگان و متخصصان است که طی سالها و در یک نظام آموزشی مشترک، آنها را درونی کردهاند.
چند مورد کلیدی را باید بعد از این همه مشکلات در ورزش کشور آموخته باشیم و در پی رفع آن باشیم:
- اول اینکه تسلطِ یک طرز تفکر در سیستم ورزش جامعه به بسیاری تصمیمهای اشتباه منجر میشود.
- دوم وجود دو گروه سیاسی چپ و راست در این چندین ساله اخیر بیشتر به پوپولیسم منتهی شده.
- سوم بدون اجماعسازی میان ساختار و مردم در حوزه ورزش، جامعه روی رشد، پیشرفت و ثبات را نخواهد دید.