سامان موحدی راد
فوتبال ایران یکبار دیگر در چند سال اخیر دستخوش تغییراتی از سوی نهادهای بالادستی خودش شده است. تغییراتی که معمولاً با دخالتهای فیفا و برای اصلاح ساختار فدراسیونهای فوتبال در کشورهای غیرحرفهای انجام میشود. یکبار و در زمان دولت محمود احمدینژاد این اتفاق با برکناری سیاسی محمد دادکان منجر به تعلیق فدراسیون فوتبال و نوشتن اساسنامه جدید شد. بار دیگر این موضوع در جریان استعفای تاج و افتضاح قرارداد مارک ویلموتس رخ داد تا سرانجام روز شنبه دهم اسفند ماه انتخابات ریاست فدراسیون فوتبال با حضور چهار کاندیدا برگزار شود.
تجربه اولین دخالت سفت و سخت فیفا را به خاطر داریم. همین چند ماه پیش بود که علی کفاشیان اعتراف کرد که در جریان آن مذاکرات فدراسیون فوتبال ایران بر سر فیفا کلاه گذاشت تا مجوزهای رسمی را به دست بیاورد. میدانیم که این فشارهای اخیر هم نتیجهای بهتر از آن اتفاقات دهه 80 در فوتبال ایران ندارد. چرا که فلسفه نگاه به فوتبال در ایران با نگاه جهانی آن در کلاس مدیریتی کاملاً متفاوت است. همین فضای متفاوت هم موجب شده تا حضور 4 کاندیدای انتخابات امروز چندان امیدواریهایی در دل ایجاد نکند. 3 کاندیدا از بدنه مدیریتی فوتبال و ورزش ایران که کارنامه قابل دفاعی ندارند.
آنها بارها در این زمین بازی کردهاند و همه و همه میدانیم که چه نگاه و کارنامهای دارند و فرقی بین حضور تاج در رأس فدراسیون با حضور عزیزی خادم، کیومرث هاشمی و آجرلو نیست. تنها کاندیدایی که این روزها همه از آن به نیکی یاد میکنند هم علی کریمی است که چه محبوبیتش در زمین و چه منشش در سالهای اخیر موجب شده تا خیلیها او را مرد مبارزه با فساد در فوتبال ایران بدانند اما همه به خوبی میدانیم که علی کریمی هم با همه خوبیها و محبوبیتش گزینه مناسبی برای نشستن روی صندلی ریاست نیست. به ویژه اینکه سابقه حضور او در بخش فنی فوتبال این تصویر را در ذهن ایجاد میکند که احتمالاً او بیشتر از 6 ماه روی صندلی فدراسیون ننشیند اما حتی اگر علی کریمی بتواند با محبوبیتش مجموعه مدیریتی کارآمدی در فوتبال ایران دور خودش ایجاد کند هم امیدی به بهبود اوضاع نیست چون مشکل در مدیریت فوتبال ما ریشهای است. در واقع تفاوت در یک نگاه کلی به فوتبال است. در دنیا نگاه هیأت حاکمه فوتبال چنین است که آن را مانند یک شرکت اقتصادی میبینند.
فوتبال محصولی دارد که باید از سوی مشتریهایی خریده شود و از محل درآمد آن اموراتش بگذرد. اگر این محصول در بازار فروخته شود ادامه حیات دارد و اگر کسی خواهان آن نباشد و آنقدر با کیفیت نباشد که کسی برایش پول بدهد، از دور خارج میشود. تجربه جهانی که به خوبی نشان میدهد فوتبال محصول پرطرفداری است و به خوبی هم فروخته میشود و دخل و خرجش چنان است که سود سرشاری هم نصیب مدیران و گردانندگان آن میکند اما در ایران نگاه به فوتبال چنین نیست. فوتبال قرار است همچنان به شیر نفت وصل باشد و پول قرارداد ویلموتس را شرکتی مثل شستا تأمین کند. همین نگاه بنیادین موجی میشود تا بهترین مدیرها هم نتوانند تغییری در حال آن ایجاد کنند.