هوپ پاول که در سالهای 1998 تا 2013 مربی تیم زنان انگلیس بود، در یادداشتی از سختیهای کار به عنوان یک مربی زن گفت
چرا من؟
این سؤال را بارها و بارها از خودم پرسیدهام. این را درنمییافتم. چرا از من خواستند مربی تیم ملی انگلیس شوم؟ آیا فرد دیگری جواب منفی داده بود و من گزینه دوم، یا حتی سوم بودم؟ باید درک میکردم.
آنها گفتند که در این باره تحقیق کردهاند و من نامزدی قوی بودهام و شخصیت خوبی در فوتبال دارم اما به نظرم این تصمیم تا حدی نمادین بود، چرا که من سیاهپوست هستم و زن.
اما خودم هم مطمئن نبودم که از عهدهاش برمیآیم. من هنوز در دوران بازیام بودم، هرچند که تجربه زیادی اندوخته بودم. شاید هم آنها چیزی در من میدیدند که من نمیدیدم.
دو چیز – در واقع دو نفر – باعث شدند که تصمیم بگیرم جواب مثبت بدهم. کلی سیمونز، که رئیس فوتبال زنان در اتحادیه فوتبال بود، گفت: «تو در حالی در رختکن خواهی نشست که یک نفر دیگر دارد تیم را هدایت میکند و تو میگویی: من که میتوانستم این کار را انجام دهم.» این حرف او واقعاً قوی بود.
سپس دوست خوبم، برندا سمپر که او هم برای تیم ملی انگلیس بازی کرده بود، به من گفت: «اگر تو این شغل را نپذیری، حسابت را میرسم!»
خب، کجا را امضا کنم؟ کار سختی بود. من زن بودم و سیاهپوست. تصمیمگیرندگان؟ سفیدپوست. مرد. از طبقه متوسط.
این شغل یک تابلو نقاشی خالی بود. من باید آن را رسم میکردم. همان روز نخست میزم را به من نشان دادند و گفتند: «بیا هوپ. این هم چند خودکار و چند کاغذ.» اما من چه کاری داشتم انجام میدادم؟
اولین کاری که دوست داشتم انجام دهم، این بود که مربی بدنساز تیم را اخراج کنم. دوستش نداشتم و به نظرم کارش خوب نبود اما پیش از آنکه فرصت اخراجش را پیدا کنم، خودش استعفا داد.
کمکم شروع به ساختن تیم کردم و به سراغ درآمدزایی رفتم. همیشه در حال مبارزه بودم. هر روز که به اتحادیه میرفتم، احساس میکردم در یک دعوا به سر میبرم. و واقعاً هم مبارزه میکردم. من داشتم برای فوتبال زنان میجنگیدم.
برخی افراد وقتی میدیدند دارم میآیم، از من دوری میکردند. میدانم که میگفتند: «باز هوپ آمد! این بار چه میخواهد؟» در نهایت عادت میکنید و برایتان بامزه میشود اما بسیاری افراد هرگز درک نکردند که من چقدر جنگیدم. هرگز هم نخواهند فهمید.
وقتی مربی شدم، یکی و نصفی تیم داشتیم. وقتی از تیم رفتم، تیمهای زیر 15 سال، زیر 17 سال، زیر 19 سال، زیر 21 سال و بزرگسالان را داشتیم. من برای رسیدن به این هدف باید تلاش زیادی میکردم.
اما فرسوده شدم. اتحادیه فوتبال قدر کارهای من را نمیدانست. ما در جام جهانی 2007، یورو زیر 19 سال 2008، یورو 2009، یورو زیر 19 سال 2010، جام جهانی 2011 و المپیک لندن 2012 شرکت کردیم. البته مو مارلی مربی تیم زیر 19سالهها بود اما من پشتیبان او بودم. من دوست داشتم که نسل بعدی استعدادها را ببینم. تقریباً هر سال در یک تورنمنت بودیم. هیچ مربی دیگری تا حالا این کار را نکرده است.
اولین بار در سال 2011 بود که حسش کردم. ما برای جام جهانی به آلمان رفتیم. من باید خودم را به چالش میکشیدم. آیا واقعاً این کار را میخواهم انجام دهم؟ بهتر است تصمیمی بگیری، هوپ. من میخواستم به خانه بروم اما تصمیم گرفتم تسلیم نشوم، بهویژه پس از آن همه مبارزه.
دو سال بعد، دوباره حسش کردم. میدانستم که جام ملتهای اروپای 2013 فاجعهبار خواهد بود. کاملاً خبر داشتم. حس میکردم شش ماه استراحت نیاز دارم تا دوباره شارژ شوم. میخواستم بگویم از عهدهاش برنمیآیم. نتیجه تیم ما هم بد بود. نه بازیکنان خوب کار کردند و نه من. شاید آنها حس کردند من خسته شدهام. شاید هم چیز جدیدی میخواستند. در هر حال، تورنمنت بدی بود. بعد از آن یک نفر باید کنار میرفت و متأسفانه آن یک نفر هم من بودم.
من باید برای مدتی ساکت میبودم اما دیگران حرفهای خود را میزدند. یک نفر گفت: «هوپ دیکتاتور بود.» خب البته که بودم. من باید همه چیز را دیکته میکردم، مگر نه؟
از یوفا و فیفا با من تماس گرفتند. پیشنهاد کار در نقاط مختلف دنیا به من شد. مدتی را پیش از جام جهانی 2015 در تایلند به سر بردم. به نامیبیا سر زدم. اینطور میشد اوضاع را بسنجم اما آنها میخواستند من مربیشان باشم. من به چند پیشنهاد نه گفتم. پس از 15 سال نیاز به استراحت داشتم.
من به سراغ آموزش مربیگری رفتم و دوستش هم داشتم اما حضور در زمین چمن را بیشتر دوست داشتم. احساس خوشبختی میکنم که پس از اخراج، هرگز دست از تلاش برنداشتم اما ماهیت کار من عوض شده بود. دیگر خبری از آن کار جنونآمیز نبود و دلم برایش تنگ شده بود. دلم برای کار با بازیکنان تنگ شده بود.
پذیرفتن هدایت برایتون فرصت خوبی بود. فلسفه کلی باشگاه مطابق با باورها، ارزشها و فلسفه من است. آنها ترجیح میدادند پروژهای را از صفر بسازند تا اینکه آن را بخرند. مسأله بر سر پیشرفت تدریجی بود، نه شتاب ناگهانی با سرمایهگذاری گسترده. برای برخی عجیب بود که در لیگ یک مشغول نشدم و به لیگ دو رفتم اما به این ترتیب فرصت پرورش بازیکنان را یافتم.
من شور فراوانی برای فوتبال زنان دارم. دوست دارم زنان مربی بیشتری را ببینم. در حال حاضر اوضاع برای زنان دارد بدتر میشود. اگر زن هستید و میخواهید مربی زنان شوید، باید کارنامه خود را داشته باشید. باید مجوز حرفهای داشته باشید یا اینکه در تیم ملی بوده باشید اما مردانی که در فوتبال زنان مربیگری میکنند، ممکن است پیشتر مربی یک تیم دسته سومی بوده و ناگهان مربی یک تیم قوی زنان شده باشند.
این نشان میدهد چه ارزشی برای زنان مربی قائل هستند. در همهجای دنیا همین است. فرض بر این است که مردان دانش بیشتری دارند و زنان باید خود را ثابت کنند اما این باید تغییر کند. این مبارزه دیگری است.