بیانیهای که هیأت مدیره استقلال صبح دوشنبه در اعتراض به پخش یک سریال صادر کرد، یک سند تاریخی است. سندی برای بیان ناکارآمدی، ورشکستگی فکری و به آخر خط رسیدن فوتبال دولتی. دلیلی محکم برای اینکه سالها بعد، وقتی بحث به «ریشههای انقراض فوتبال دولتی» رسید، در میان انبوه دلایل و عوامل، به همین بیانیه هم اشاره شود.هیأتمدیرهای که چکیده و محصول نهایی فوتبال دولتی است، نمایش پرچم استقلال روی دوش هنرپیشه نقش منفی سریالی را مترادف با «توهین به هواداران شریف و فهیم» قلمداد میکند و انتظار دارد «هرچه سریعتر نسبت به جبران این خطای بزرگ، اقدام شود.» برداشت از این سطحیتر سراغ دارید؟ مخاطب این سریال نیستم و نمیدانم آقای خرابکار قبل و بعد از این حرکت شنیع، چه کرده؟ احتمالاً در طول پخش سریال، ساندویچی گاز زده، سوار اتوبوس شده و سیگاری آتش زده. خبر خوب آن است که اتحادیه اغذیهفروشان، شرکت واحد اتوبوسرانی و شرکت دخانیات، مفهوم «نمایش» را عمیقاً متوجه شدهاند و بیانیه اعتراضآمیزی منتشر نکردهاند اما تصمیمسازان مدیریتی استقلال، سطحیترین تلقی ممکن را از مجموعهای نمایشی، باافتخار تبدیل به بیانیه کردهاند. یکی از مسئولان تیم هم در صفحه شخصیاش نوشته: «بغض و کینه و عداوت با استقلال تا کی و کجا؟!» این، درد بزرگ فوتبال ماست! پیراهن را رها کردهایم و به دکمه چسبیدهایم. در باشگاهی که در پیچ و خم مشکلات گرفتار است، جنجال بیدلیلی ایجاد میکنیم تا به زعم خودمان «کار درست» را انجام داده باشیم. اما اینکه چرا هیأتمدیره یک باشگاه ترغیب میشود از تاکتیک بیانیهنویسی استفاده کند و موضوعهای بیاهمیتی مثل نمایش یک تروریست با نشان استقلال را تبدیل به معضل کند، یک دلیل ساده و روشن دارد؛ فوتبال ایران در محاصره «مدیریت به سبک کانالهای هواداری» گرفتار شده. شأن جایگاه مدیریتی گاهی اوقات فراموش شده و تا سطح جلب رضایت ادمینها پایین آمده است. در کمال تأسف، آنچه در سالهای اخیر از ذهن مدیران فوتبالی ایران تراوش میشود، در پارهای موارد با زاییدههای ذهن افراطیترین طیف رسانههای هواداری همسو میشود. همان کانالهای هواداری که با راه انداختن جنگ «لنگ و کیسه»، توهم را به جریان اصلی فوتبال ایران تبدیل کردهاند و حتی از تکان خوردن برگ درخت هم توطئه میسازند، به محض هر اتفاقی، فریاد وامصیبتا سر میدهند و میگویند: «بفرمایید، سر تیم ما را بریدند» و ساعتی بعد، جنجال تازهای علم میکنند.برخی رسانههای هواداری که نگاهی منصفانه و البته انتقادی به فوتبال دارند، در زمینهای که فعالیت میکنند محترم هستند اما طیف افراطی این رسانهها، انگار وظیفه دارند هر روز به شعور مخاطب توهین کنند و هزاران افسوس که مدیران فوتبالی، گاهی وسوسه میشوند دل آنها را هم به دست بیاورند. این نقطه شروع همه مشکلات است. با فشار کانالهای هواداری، مربی تغییر میدهند، بازیکن استخدام میکنند، بازیکن میفروشند و در نهایت فارغ از منافع باشگاه، به روشی عمل میکنند که محبوبیت مجازی برای آنها به ارمغان میآورد.«هواداران، سرمایه اصلی باشگاه هستند.» همه ما این جمله را هزاران بار خواندهایم. در صحت آن هم کوچکترین تردیدی نیست؛ فوتبال بدون هوادار، فقط یک سرگرمی بیارزش است اما اتفاقی که امروز زیر پوست فوتبال ایران در جریان است، واگذار کردن اختیار فوتبال به افراطیهاست. همانهایی که بیترمز، فقط روی پدال گاز فشار میآورند. غافل از اینکه این جاده همیشه مسطح نیست و به محض روبهرو شدن با اولین پیچ، درهای عمیق در انتظار است. در انتظار همه ما!