داستان مربیان در تراکتور کمی پیچیده شده است. همین اواخر را مرور کنیم. فصل گذشته ساکت الهامی و تراکتور با آن نمایش ضعیف در فینال که هر چه از بازی گذشت شباهتش را به فوتبال از دست داد، فینال جام حذفی را به یک بازی بیشباهت به فینال تبدیل کردند. قهرمان شدند اما ساکت الهامی نتوانست به رغم قهرمانی جایگاهش را در تراکتور حفظ کند.
فرصت مربیگری با تقدیر و تشکر از زنوزی ساخته نمیشود، بلکه با اجرای ایده و فکر ساخته میشود. ساکت الهامی رفت تا منصوریان جانشین او باشد.
منصوریان چندی پس از آنکه میخواست با اشاره به آموختن زبان ترکی در تبریز دلبری کند، فهمید که باید تبریز را ترک کند. آغاز بد از عادات مربیگری منصوریان است اما این توجیه خوبی برای ناکامی آغازین تراکتور در لیگ برتر نبود و منصوریان را در موقعیت دشواری قرار داد. تراکتور اگرچه به دلیل شیوع کرونا بدون تماشاگر بازی میکند اما واکنشهای هوادار در ورزشگاه به واکنشهای مجازی تبدیل شده و منصوریان خیلی زود تحت تأثیر همین واکنشها کارش به پایان رسید. پیشتر روشن بود که کار در تراکتور یک وجهش همین مواجهه با هوادار است. علیرضا منصوریان مربی بیتجربهای در رابطه با هواداران نیست و عمری را در استقلال بازی کرده و سپس مربیگری را در استقلال تجربه کرده اما منصوریان در مربیگری تجربههای موفقی با هواداران ندارد و اطوار مربیگریاش هرگز منجر به توجه مثبت هواداران نشده و با سیاق اطوارهایش بیش از آنکه جذابیت بسازد، هواداران و رسانهها را به انتقاد وادار کرده است. منصوریان گرایش چندانی به تغییر ندارد و هر چه هست و نیست به بخشی از شخصیت مربیگری او تبدیل شد و گریزی از آن ندارد.
منصوریان در مربیگری دچار اغراق در نمایش مربیگری است و این اغراق در فصلی که مربی استقلال بود بیش از همیشه به او آسیب زد و در تراکتور نیز آسیبها تکرار شدند.
مربیان انگار یکی یکی در تراکتور درس میگیرند و برکنار میشوند. شاید به همین دلیل فرهاد مجیدی ترجیح داد به پیشنهاد زنوزی پاسخ منفی بدهد.