فکری برای آمدن به استقلال آماده بود اما برای کار در استقلال ایدهای نداشت چون برای خودش نیز غیرمنتظره بود و برای چنین پروژهای در مربیگری خود را آموخته و مجهز نکرده بود و چه بسا تا سالهای سال بعد نیز نشان فکری در مربیگری برای کار در استقلال اعتبار فنی لازم را به خود اضافه نمیکرد
فرشاد کاسنژاد
روزی که محمود فکری به عنوان تنها گزینه عالم برای سرمربیگری استقلال انتخاب شد، اینکه آبیها چالشهای فنی بسیاری را در این فصل پیش رو خواهند داشت، تقریباً از روز روشنتر بود. فکری در تجربههای پیشین خود در مربیگری هرگز به عنوان چهرهای صاحب ایده شناخته نشده بود. عملکرد او در لیگ یک و در نساجی هرگز قواره سرمربی استقلال را برای محمود فکری نساخته بود اما باشگاه استقلال توسط کسانی که تخصصی در انتخاب مربی نداشتند، اداره میشد و انتخابی بهتر و خلاقانهتر از فکری نباید از آنها انتظار میکشیدیم.
فکری هرگز برند مربیگری خود را به جایگاهی که سرمربی استقلال شود نرسانده بود اما در این موقعیت قرار گرفت و بدیهی بود که برای نشستن روی نیمکت استقلال قراردادش با نساجی را در یک چشم بر هم زدن فراموش کند. فکری برای آمدن به استقلال آماده بود اما برای کار در استقلال ایدهای نداشت چون برای خودش نیز غیرمنتظره بود و برای چنین پروژهای در مربیگری خود را آموخته و مجهز نکرده بود و چه بسا تا سالهای سال بعد نیز نشان محمود فکری در مربیگری برای کار در استقلال اعتبار فنی لازم را به خود اضافه نمیکرد.
بودند و همچنان هستند کسانی که فرهاد مجیدی را در مقابل نقد به انتخاب فکری مثال میزنند که حتی با تجربهای کوتاهتر از فکری در مربیگری، سرمربی استقلال شد اما توجه ندارند که در بازار فوتبال گاهی وجوه دیگری از کاراکتر یک چهره -حتی وجوه تجاری یک سلبریتی ورزشی- او را به موقعیت مربیگری میرساند و این از واقعیتهای بازار در این حرفه است و گریزی از آن نیست، همانچه محمود فکری در بازار حرفهاش از آن بهره چندانی ندارد. این موقعیت در فوتبال نامرسوم نیست و بسیاری از مربیان با چنین آغازی به موفقیتهای بزرگ یا ناکامیهای غمانگیز رسیدهاند. فرهاد مجیدی را میتوان در دستهبندی موفقها قرار داد. او در بحرانیترین وضعیت استقلال را تحویل گرفت، روندی موفقیتآمیز در نتیجهگیری داشت و نمایش تیمش نیز در مقایسه با مربیان پرکار ایرانی حتی کیفیتی بالاتر از بسیاری مربیان داشت. اگر آسیبهای مدیرعامل باشگاه و بحرانهای خودساخته مدیرعامل و هیأتمدیره نبود، میتوانستیم پیشگویی کنیم که فرهاد مجیدی با جام فصل را تمام میکند. تیم مجیدی قدمهای فنی بلندتری نسبت به دوره مربیگری آندرهآ استراماچونی برنداشت اما مجیدی توانست با محافظت از داراییهای فنی تیم، نقش خود را نیز در بازی استقلال تصویر کند و این در اولین تجربه مهم مربیگری، ارزشمند بود و یک سرمایه انسانی برای استقلال محسوب میشد. باشگاه استقلال اما نشان داده که این حرفها سرش نمیشود.
بعید به نظر میرسد از کادر فنی استقلال در آینده کاری برای کیفیت فوتبال استقلال برآید. اینکه چه نتایجی در آینده از این استقلال ببینیم الزاماً ارتباطی با این بحثها ندارد، اگرچه بدانیم سراسر مربوط است و حرف نزدن دربارهاش احتمالاً فقط مراعات و محافظهکاری است.