«هرگز جرأت نداشتم چیزی را از او تقلید کنم. او تقلیدناپذیر بود. نباید ریسک تقلید از او را به جان میخریدید.» این بخشی از نوشته زینالدین زیدان پیرامون دیهگو آرماندو مارادونا است که به تازگی در مجله «فرانس فوتبال» منتشر شده است. «تقلید ناپذیر». مهمترین واژهای که زیزو برای دیهگو به کار برده است. به راستی چه چیز دیهگو را تقلیدناپذیر میکند؟ زدن دو مورد از مطرحترین گلهای تاریخ فوتبال (دست خدا و گل قرن) در یک مسابقه، جابهجا کردن چند باره رکورد نقل و انتقالات، بازگشت به فوتبال بعد از دو محرومیت طولانی یا بالاتر از همه اینها، خود «دیهگو آرماندو مارادونا بودن»؟
سالها قبل از آنکه تاکتیک تا این اندازه نبوغ را در فوتبال به حاشیه براند و ورود افراطی علم و جزئیات، فوتبال را از یک لذت به یک صنعت تبدیل کرده باشد، دیهگو آخرین نفرِ نسلِ فوتبالیستهایی بود که میتوانست قواعد و بازیکنان را، هر دو با هم، به هم بریزد و در شمایل یک ابرقهرمان، یک ملت یا شهر را به قله افتخار برساند. کاری که با آرژانتین ۸۶ و ناپولی ۸۷ و ۸۹ انجام داد. ما، فوتبال و دیهگو باید خوشحال باشیم که در زمان درست و جای درست با هم تلاقی پیدا کردیم؛ سه دهه قبل، در روزگاری که انسان مدرن هنوز تا این اندازه به ورطه سازشپذیری و منفعل بودن پای ننهاده بود و دیوانهها همچنان میتوانستند کمی زندگی کردن یاد معمولیها دهند.
«پسر زرین» لانوس در چنان حال و هوایی پای به مستطیل مستأصل سبز گذاشت، خیلی قبلتر از دریبل هفت بازیکن انگلیسی و پیتر شیلتون، «معمولی بودن» را دریبل زد و طی دو دهه حضور خود، برگی زرین را به تاریخ فوتبال اضافه کرد؛ با به جا گذاشتن یک قانون مهم برای دیوانهها: هیچ قانونی وجود ندارد. پس، از تو متشکریم دیهگو؛ برای همه جنونی که به ما هدیه دادی.