printlogo


کد خبر: 219244تاریخ: 1399/9/4 00:00
سالروز حماسه شادی

 
سعید فایقی
 
8 آذر 1376 نه تنها در تاریخ ورزش بلکه در تاریخ جمهوری اسلامی ایران به نام روز حماسه شادی ثبت شد. ما که همراه تیم ملی فوتبال در ملبورن بودیم متأسفانه نتوانستیم در این شادی همراه مردم عزیزمان باشیم اما شاهد شکل‌گیری جماعات بر حول محور نشاط بودیم. روزنامه‌های ملبورن فردای آن روز تیتر کرده بودند: «روز مرگ رویا». بعد از بازی سکوتی مرگبار بر ملبورن حاکم شد، همه اهالی به خانه‌های خود رفتند و شهر دست ایرانیان بود. 4 ساعت طول کشید تا بچه‌ها بتوانند از تونل‌های انسانی عبور کنند. در سایه تلاش، مجاهدت، رشادت و ازخودگذشتگی اعضای تیم ملی فوتبال جمهوری اسلامی ایران که برازنده‌ترین لقب برای آنها اسطوره‌های معاصر فوتبال است حماسه‌ای شکل گرفت که تا بهشت امتداد پیدا کرد. وقتی هواپیمای حامل اسطوره‌های فوتبال در فرودگاه ملبورن به زمین نشست نحوه برخورد حریف بسیار خصمانه آغاز شد. اولین پیامشان این بود که چرا یک هفته زودتر آمده‌اید، ما یک روز در تهران بودیم و شما هم یک روز میهمان ما هستید بقیه پای خودتان است. شور و نشاط و ازدحام در استقبال توسط ایرانیان مهربان این پیام را خنثی کرد. ما روی دست‌های استقبال‌کنندگان بودیم و حریف با این استقبال دریافت که خود را سبک می‌کند. تک‌تک بچه‌ها در دل ایرانیان جا داشتند و دل‌های بزرگ ایرانیان اعضای تیم ملی فوتبال را در خود اسکان داده بودند و تهدید فدراسیون فوتبال استرالیا در مقابل این اسکان کارساز نبود. با اسطوره‌ها شرط کرده بودیم که تا مسابقه آنها فقط در شرایط مسابقه باشند و این حقیر فقیر نقش مدیر‌برنامه‌های عزیزان را عهده‌دار شده بودم و آن اینکه تا روز مسابقه عزیزان فقط در فکر بازی باشند و من در این مدت هرکس به هر عنوان هرکاری با آنها داشت یادداشت می‌کردم و برای روز بعد بازی وقت می‌دادم. آقای رضا شاهرودی آنقدر طرفدار داشت مانده بودم چگونه وقت را تنظیم کنم. تا لحظه‌ای که عازم فرودگاه برای برگشت بودم برای آقا رضا برنامه چیده بودم. در آن یک هفته علی دایی و جناب عابدزاده حرفه‌ای‌ترین برخورد را از خود نشان دادند. با توجه به تغییرات ساعات شبانه‌روز و به هم خوردن شرایط فیزیولوژیکی اکثر شب‌ها خوابمان نمی‌برد و ناچار در لابی هتل پلاس بودیم و گاهی ‌شاهد بودم که بچه‌ها شرطمان را رعایت نمی‌کنند اما خوشبختانه بسیار کم بود. با توجه به پارادوپینگ که در قطر پیش آمده بود برای روز مسابقه ترجیح دادیم که از غذای هتل استفاده نکنیم، خدا حفظش کند این وظیفه مهم را پسر خواهر آقای خسروی ‌وفا عهده‌دار شدند، از قدیم گفته‌اند بچه حلال‌زاده به دایی‌اش می‌رود، این جوان در حد بسیار بالایی از کیفیت و کمیت از عهده مسئولیت برآمد. شب اول که وارد هتل شدیم دیدم آقای راد قهرمان زیبایی اندام کشور در لابی نشسته، وقتی نزدیک شدم آقای راد را جوان‌تر یافتم، معلوم شد که آقازاده آقای راد هستند، چهره و هیکل با پدر مو نمی‌زد، حضور ایشان هم قوت قلبی شد. سفیرمان حضور بسیار بابرکتی داشتند و در کنار ما حضور پانزده‌هزار نفر ایرانی حامی، قدرتی مضاعف در جمع ایجاد کرده بود. ایرانیان رادیو محلی هم راه انداخته بودند. لذت توت‌فرنگی‌های دست‌چین شده ایرانی بزرگوار، پیرزنی عاشق فوتبال که از باغچه حیاطش با دست‌های لرزان خود چیده، شسته و آماده کرده بود فکر می‌کنم زیر زبان همه اسطوره‌ها ماندگار شد. همه عوامل دست به دست هم داده بود که ملبورن زمینه صعود ما را به جام جهانی فرانسه فراهم کند. اعتقاد قلبی خودم بر این بود که بچه‌ها عزم کرده بودند به جام جهانی برسند که رسیدند و از عمق جان از خدا در وسط دو نیمه خواستند و اجابت شد.

Page Generated in 0.0050 sec